معنی قلقلک
فرهنگ عمید
عمل تحریک ماهیچههای بدن بهوسیلۀ انگشت یا وسیلۀ دیگر بهطوریکه موجب خنده شود،
* قلقلک دادن: (مصدر متعدی) [عامیانه] = قلقلک
فارسی به انگلیسی
Tickle
لغت نامه دهخدا
قلقلک. [ق ِ ق ِ ل َ] (اِ) غلغلک. رجوع به غلغلک شود.
قلقلک. [ق ُ ق ُ ل َ] (اِ) کوزه ٔ خرد سفالین. (یادداشت مؤلف). کوزه ٔ سفالین کوچک برای آب.
حل جدول
به معنی خارش دادن است به طوری که خنده حاصل شود
فیلمی با بازی سحر ولدبیگی
به معنی خارش دادن است به طوری که خنده حاصل شود.
فیلمی از مسعود نوابی
کارگردان فیلم قلقلک
مسعود نوابی
بازیگر فیلم قلقلک
سحر ولدبیگی
فرهنگ فارسی هوشیار
نادرست نویسی غلغلک گیج گیجی (گویش گیلکی) نادرست نویسی غلغلک گونه ای تنگ
فرهنگ عوامانه
به معنی خارش دادن است به طوری که خنده حاصل شود.
فارسی به ترکی
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
280