معنی قلقلک در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

قلقلک. [ق ُ ق ُ ل َ] (اِ) کوزه ٔ خرد سفالین. (یادداشت مؤلف). کوزه ٔ سفالین کوچک برای آب.

قلقلک. [ق ِ ق ِ ل َ] (اِ) غلغلک. رجوع به غلغلک شود.

فرهنگ عمید

عمل تحریک ماهیچه‌های بدن به‌وسیلۀ انگشت یا وسیلۀ دیگر به‌طوری‌که موجب خنده شود،
* قلقلک ‌دادن: (مصدر متعدی) [عامیانه] = قلقلک

حل جدول

به معنی خارش دادن است به طوری که خنده حاصل شود.

فیلمی از مسعود نوابی

فیلمی با بازی سحر ولدبیگی

به معنی خارش دادن است به طوری که خنده حاصل شود

فرهنگ فارسی هوشیار

نادرست نویسی غلغلک گیج گیجی (گویش گیلکی) نادرست نویسی غلغلک گونه ای تنگ

فرهنگ عوامانه

به معنی خارش دادن است به طوری که خنده حاصل شود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری