معنی فیزیولوژی

فارسی به ترکی

ترکی به فارسی

فیزیولوژی

فیزیولوژی

لغت نامه دهخدا

فیزیولوژی

فیزیولوژی. [زی ُ ل ُ] (فرانسوی، اِ) علمی که در باب طرز عمل اعضای بدن جانوران و رابطه ٔ آنها با یکدیگر بحث کند. علم وظائف الاعضا. (فرهنگ فارسی معین). امروز فیزیولوژی را برای تشریح کیفیت زیست گیاهان و جانوران هر دو به کار میبرن-د.

حل جدول

فیزیولوژی

علم وظایف دستگاههای بدن جانداران

علم وظایف دستگاه های بدن جانداران


حلقه اتصال شیمی آلی و فیزیولوژی

بیو شیمی


برنده جایزه نوبل فیزیولوژی و پزشکی 2013

جیمز روثمن

توماس زودهوف


برنده جایزه نوبل فیزیولوژی و پزشکی 2014

جان اوکی‌یف

ادوارد موزر

فرهنگ فارسی هوشیار

فیزیولوژی

(اسم) علمی که در باب طرز عمل اعضای بدن جانوران و رابطه آنها با یکدیگر بحث می کند علم وظایف الاعضا ء.

فرهنگ معین

فیزیولوژی

(یُ لُ) [فر.] (اِ.) علم وظایف اعضاء بدن جانداران، علمی که درباره طرز کار اعضا و دستگاه های بدن جانوران و ارتباط آن ها با یکدیگر بحث می کند، کار اندام شناسی، کار اندام (فره).

فرهنگ عمید

فیزیولوژی

علمی که دربارۀ طرز کار اعضا و دستگاه‌های بدن جانوران و ارتباط آن‌ها با یکدیگر بحث می‌کند،

فارسی به عربی

فیزیولوژی

علم وظائف الاعضاء

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

فیزیولوژی

1159

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری