معنی فکل

گویش مازندرانی

فکل

فکل موی جلوی سر


پاکول

فکل

فرهنگ فارسی هوشیار

فکل

(اسم) یقه پیراهن که به وسیله دگمه ها دوخته شود: اولا عروض فکل ها این قدر وسعت نداشت ثانیا فکر جوانان این قدر لاغر نبود، کراوات.


فکل کراوات

(اسم) فکل با کراوات یا فکل کراواتی. (صفت) کسی که فکل و کراوات بند: این پسرک فکل کراواتی. . . . بنظر سید میران جوان مودب و سنگینی میاید. .


فکل بند

خاجوکی خاجوک بند (صفت) کسی که فکل به کار برد: زین فکل بندان لوس. . . . نشوی نادرست یک تن از تهران بمرز خاوران رهبر نبود.


فکل کراواتی

خاجوکی

لغت نامه دهخدا

فکل

فکل. [ف ُ ک ُ] (فرانسوی، اِ) یقه ٔ پیراهن که بوسیله ٔ دکمه های پیراهن دوخته میشود. (فرهنگ فارسی معین):
اولاً عرض فکلها اینقدر وسعت نداشت
ثانیاً فکر جوانان این قدر لاغر نبود.
بهار.
|| کراوات. (فرهنگ فارسی معین). || در تداول عوام، نیز به پاپیون اطلاق میشود.


فکل بند

فکل بند. [ف ُ ک ُ ب َ] (نف مرکب) فکل بندنده. کسی که فکل به کار برد. (فرهنگ فارسی معین):
زین فکل بندان لوس کون نشوی نادرست
یک تن از تهران بمرز خاوران رهبر نبود.
بهار.

فرهنگ معین

فکل

یقه عاریه که با دکمه به پیراهن وصل می شود، کراوات، موی آراسته و مرتب شده جلو سر، پاپیون. [خوانش: (فُ کُ) [فر.] (اِمر.)]

فرهنگ عمید

فکل

موهای مرتب‌شدۀ جلوی سر،
پاپیون،
کراوات،
[منسوخ] یقۀ پیراهن که با دکمه به آن وصل می‌شده است،

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

فکل

130

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری