معنی عنبرماهی
فرهنگ عمید
کاشالوت
کاشالوت
پستاندار عظیمالجثۀ دریازی و گوشتخوار که مادهای خوشبو به نام عنبر در دستگاه گوارش او تولید میشود، ماهیعنبر، عنبرماهی،
عنبر
مادهای خوشبو و خاکستریرنگ که در معده یا رودۀ عنبرماهی تولید و روی آب دریا جمع میشود. گاهی خود ماهی را صید میکنند و آن ماده را از شکمش بیرون میآورند،
* عنبر اشهب: [قدیمی] نوعی عنبر خالص و تیرهرنگ،
واژه پیشنهادی
عنبرماهی بزرگ
لغت نامه دهخدا
کاشالوت. [ل ُ] (فرانسوی، اِ) کاشالو. شیرماهی. ماهی عنبر. عنبرماهی. حوت. جانور دریایی که گاهی بقدری بزرگ شود که طول بدنش 30 گز گردد. در زیر پوست او پرده ای ضخیم از چربی وجود دارد. چون از مدفوع خشک شده ٔ او عنبر به دست می آید که بوی خوش دارد از آنجهت او راماهی عنبر گویند. رجوع به عنبر و «گاو عنبر» شود.
عنبرفکن
عنبرفکن. [عَم ْ ب َ ف َ / ف ِ ک َ] (نف مرکب) عنبرفکننده. آنکه عنبر بیفکند. آنکه عنبر بیندازد:
گاوی کنند و چون صدف آبستن اند لیک
از طبع گوهرآور و عنبرفکن نیند.
خاقانی.
- گاو عنبرفکن، ماهی عنبر. عنبرماهی:
گاو عنبرفکن از طوس به دست آرم لیک
بحر اخضر نه به عمان به خراسان یابم.
خاقانی.
گاو عنبرفکن برهنه تن است
خر بربط بریشمین افسار.
خاقانی.
معادل ابجد
378