معنی نافرمانی
فارسی به انگلیسی
Contumacy, Defiance, Disobedience, Insubordination, Perversity, Rebellion
فارسی به ترکی
itaatsizlik
فرهنگ فارسی هوشیار
سرکشی عصیان طغیان مخالفت: از حد و غایت نافرمانی درمگذر که پدیدارست اندازه نافرمانی. (منوچهری لغ. )، معصیت گناه: گرچه نافرمانی از حد رفت و تقصیر از حساب هر چه هستم همچنان هستم بعفو امیدوار. (سعدی لغ. )
لغت نامه دهخدا
نافرمانی. [ف َ] (حامص مرکب) سرکشی. طغیان. مخالفت. عدم اطاعت. (ناظم الاطباء). رهق. طنو. طنی. (منتهی الارب). عقوق. عصیان. عتو. اباء. گردنکشی. تمرد:
از حد و غایت نافرمانی درمگذر
که پدیدارست اندازه ٔ نافرمانی.
منوچهری.
|| عصیان. (ربنجنی) (منتهی الارب). معصیت. عصیان. (سامی). گناه:
گرچه نافرمانی از حد رفت و تقصیر از حساب
هرچه هستم همچنان هستم به عفو امیدوار.
سعدی.
نافرمانی کردن
نافرمانی کردن. [ف َ ک َ دَ] (مص مرکب) اطاعت نکردن. (ناظم الاطباء). سرکشی. سرپیچی. گردنکشی. طغیان. فرمان نبردن. تمرد: اگر مقدمان نافرمانی نکردندی همه ترکستان را بدین لشکر بتوانستمی گرفت. (تاریخ بیهقی). و آن فرشتگان که از زبانه ٔ آتش آفریده شده بودند بر روی زمین نافرمانیها می کردند و خونها می ریختند. (قصص الانبیاء ص 17). عزرائیل گفت ای زمین تو مرا به آن کسی سوگند می دهی که مرا فرستاده است من خود نافرمانی نمی کنم. (قصص الانبیاء ص 9). بر وی حسد بردند و پیش کسری گفتند که او نافرمانی می کند. (قصص الانبیاء ص 225). اول آنک نافرمانی کردند و عاملان مأمون را فرمان نمی بردند. (تاریخ قم ص 163). اوامر او را نافرمانی می کردند تا او را معزول کردند. (تاریخ قم ص 102). قدم از جای برنگرفت و نافرمانی کرد. (تاریخ قم ص 228). || معصیت. (ترجمان القرآن). عصیان. (ترجمان القرآن) (دهار): بار خدایا به تو گرویدیم دیگر نافرمانی نمی کنیم. (قصص الانبیاء ص 136). و شکی به دل درآرد که چرا نافرمانی کردم. (مجالس سعدی).
فرهنگ معین
سرکشی، طغیان، معصیت، گناه. [خوانش: (فَ) (حامص.)]
حل جدول
واژه پیشنهادی
فرهنگ عمید
سرکشی، عصیان،
گناه کردن، معصیت،
مترادف و متضاد زبان فارسی
تمرد، سرپیچی، سرکشی، طغیان، عصیان، گردنکشی، مخالفت، یاغیگری، اثم، گناه، معصیت،
(متضاد) فرمانبرداری
فارسی به عربی
معادل ابجد
432