معنی عاشر

لغت نامه دهخدا

عاشر

عاشر. [ش ِ] (ع ص) ده یک گیرنده. (منتهی الارب) (آنندراج). || آنکه بر راه گمارند که از اموال بازرگانان صدقه گیرد. (تعریفات). در شرع عاشر کسی را گویند که امام او را برای گرفتن عشر از تجار مأمور طرق و شوارع کرده تا وجه مأخوذه از آنها را هزینه ٔ امنیت راهها و جاده ها کنند. (کشاف اصطلاحات الفنون). || دهم. (منتهی الارب) (آنندراج).


محمد عاشر

محمد عاشر. [م ُ ح َم ْ م َ دِ ش ِ] (اِخ) احنف بن عثمان. هفدهمین از ملوک بنی نصردر غرناطه (848- 849 هَ. ق. و نوبت دوم از 850- 857 هَ. ق.) (معجم الانساب و الاسرات زامباور ص 94).


اغزاوی

اغزاوی. [] (اِخ) محمدبن احمد. او راست: شرح الاغزاوی علی نظم ابن عاشر. رجوع به معجم المطبوعات شود.


نااوسی

نااوسی. (ص نسبی) منسوب به نااوس:
عاشر آن اکرم معاشر شر
گوئی از گبرکان نااوسی است.
انوری.

فرهنگ عمید

عاشر

دهم، دهمین،


عاشره

عاشر

فرهنگ فارسی آزاد

عاشر

عاشِر، دهم- دهمین (جمع:عُشَّر)،

فرهنگ معین

عاشر

(اِفا.) ده یک گیرنده، (ص.) دهم، دهمین،


دهم

(دَ هُ) (ص.) عدد ترتیبی برای ده، در مرحله ده، عاشر.

حل جدول

عاشر

دهم


دهم

عاشر

فرهنگ فارسی هوشیار

عاشر

‎ دهم دهمین، ده یک گیر ‎ (اسم) ده یک گیرنده، دهم دهمین.


دهم

(صفت) عدد ترتیبی برای ده در مرحله ده عاشر. غار


عاشره

‎ مونث عاشر، (اسم) آیه دهم از ده آیه قرآن جمع عواشر و اعشار، نصیب قمار و جز آن.


عاشرات

‎ مونث عاشر، (اسم) آیه دهم از ده آیه قرآن جمع عواشر و اعشار، نصیب قمار و جز آن.

معادل ابجد

عاشر

571

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری