معنی ظله
فرهنگ عمید
سایهبان،
آنچه سایه میاندازد، مانند درخت،
جایی صفهمانند که از سرما یا گرما به آن پناه میبردند،
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
سایبان، ابر سایه دار، چتر، ایوان سر پناه
مد ظله
(جمله فعلی دعایی) کشیده باد سایه او. توضیح این جمله دعایی مد ظله که پس از ذکر نام علمای اعلام گفته میشود بضم میم و ضم لام ظل صحیح است و اگر میم مد را بفتح تلفظ کینم لا ظل منصوب شود زیرا مد فعل متعدی است. اگر معلوم باشد مفعول و اگر مجهول باشد نایب فاعل میخواهد و میدانیثم که در عربی مفعول منصوب. است و نایب فاعل مرفوع.
خاطف ظله
دم جنبانک از پرندگان
دام ظله
سایه اش پاینده باد
لغت نامه دهخدا
دام ظله. [م َ ظِل ْ ل ُه ْ] (ع، جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی) سایه اش پاینده باد. بردوام و پایدار باد سایه ٔ او.
- دام ظله العالی، پاینده باد سایه ٔ بلندپایه ٔ او.
خاطف ظله
خاطف ظله. [طِ ف ُ ظِل ْ ل ِ] (ع اِ مرکب) مرغی است که هرگاه سایه خود را در آب بیند قصد ربودن کند. (آنندراج). رفراف. (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (فرهنگ جهانگیری) ملاعبه ظله. (فرهنگ جهانگیری). دم جنبانک. دم به آب زَنَک.
ملاعب ظله
ملاعب ظله. [م ُ ع ِ ب ُ ظِل ْ ل ِه ْ](ع اِ مرکب) مرغی است که آن را خاطف ظله نیز گویند.(منتهی الارب). نام مرغی درازبال و کوتاه گردن در بادیه، که پشت آن سبز و شکم وی سپید است و آن را خاطف ظله نیز می گویند.(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). مرغی است که آن را رقراق نیز نامند و ظاهراً خاطف ظله نیز همین است. دم سنجه.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ظله ساختن
ظله ساختن. [ظُل ْ ل َ / ل ِ ت َ] (مص مرکب) تعویل. (تاج المصادر بیهقی). باران گریز ساختن.
حسین آباد ظله جو...
حسین آباد ظله جوب. [ح ُ س ِ ظَ ل ِ] (اِخ) دهی است از دهستان چهاردولی بخش قروه شهرستان سنندج واقع در 18هزارگزی خاور قروه و هفت هزارگزی جنوب شوسه ٔ قروه به همدان. ناحیه ای است واقع در دامنه و سردسیر. دارای 220 تن سکنه میباشد. کردی زبانند. از چشمه مشروب میشود. محصولات آنجا غلات، لبنیات. اهالی به کشاورزی، گله داری گذران میکنند. راه مالرو میباشد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
فرهنگ معین
(مَ ض لُِ) [ع.] (جمله دعایی) سایه اش پاینده باد، بر دوام و پایدار باد سایه وی.
فرهنگ فارسی آزاد
مَدَّ ظِلَّهُ یا مُدَّ ظِلُّهُ، سایه اش را بلند و دراز فرماید (خداوند)، سایه اش بلند و دراز باد،
معادل ابجد
935