معنی صف‌شکن

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

صف‌شکن

خطشکن، جنگاور، جنگجو، دلیر، رزمنده، سلحشور، شجاع، صفدر، مبارز


سدشکن

صف‌شکن، خطشکن


صفدر

باجرات، باشهامت، بهادر، خطشکن، دلیر، صف‌شکن،


مبارز

صفت پهلوان، جنگاور، جنگجو، جنگی، حریف، دلیر، رزمنده، سلحشور، شجاع، شوالیه، صف‌شکن، غازی، گرد، مجاهد، محارب، نبرده، هنگامه‌جو

فرهنگ عمید

صفدر

برهم‌زنندۀ صف دشمن در روز جنگ، صف‌شکن. ٢. [مجاز] دلیر، جنگاور،


شکن

شکستن
شکننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): صف‌شکن، لشکرشکن،
(اسم) چین‌و‌چروک و تای پارچه،
(اسم) پیچ‌و‌خم زلف، شکنج،
* شکن‌در‌شکن: پیچ‌در‌پیچ، پرپیچ‌و‌تاب،

معادل ابجد

صف‌شکن

540

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری