معنی صب
لغت نامه دهخدا
صب. [ص َب ب] (ع مص) ریختن. ریختن آب و افشاندن آن. قوله تعالی: انا صببنا الماء صباً (قرآن 25/80). || توسعاً، رسیدن مصیبت. فرود آمدن بلا و نازله:
صبت علی مصائب لو انها
صبت علی الایام صرن لیالیا.
(منسوب به فاطمه (ع)).
صب الماء
صب الماء. [ص َب ْ بُل ْ] (اِخ) آبریزگان: هفت سال قحط افتاده در عهد او [فیروزبن یزدجرد] و باران نیامد تا خدای عز و جل رحمت کرد و باران داد و فراخی پیدا شد و آنروز از خرمی آب باران بر یکدیگر همی ریختند و آن را عید کردند و هنوز به کار دارند. این است که در تقاویم نویسند: صب الماء. (مجمل التواریخ و القصص ص 71). رجوع به آبریزگان شود.
صب ء
صب ء. [ص َب ْءْ] (ع مص) بر وزن شرم، برآمدن دندان کودک و نشتر شترکره. || برآمدن سم شکافته (ظلف). || طلوع کردن ثریا. || از کیشی به کیش دیگر شدن. || راه نمودن دشمن را. || نمودار شدن. (منتهی الارب).
فرهنگ معین
(مص م.) ریختن آب و مانند آن، (مص ل.) وارد آمدن مصیبت. [خوانش: (صَ بّ) [ع.]]
فرهنگ عمید
ریختن،
ریختن آب،
عربی به فارسی
دم کرده , ریزش , ریختن , پاشیدن , القاء , تزریق , الهام
فرهنگ فارسی هوشیار
ریختن، ریخته شدن آبگونه ها، شیدا دلداده، آبریزان، شیفتگی ریخته (مصدر) ریختن (آب و مانند آن)، (مصدر) رسیدن مصیبت فرود آمدن بلا
حل جدول
فرهنگ فارسی آزاد
صَبّ، (صَبَّ، یَصُبُّ) آب یا مایع یا طعامی را ریختن، ریختن، ریخته شدن..،
صَبّ، عاشق- مشتاق- شیفته- ریخته شده (آب)، به صَبابَه نیز مراجعه شود،
فارسی به عربی
صب
معادل ابجد
92