معنی سگک
لغت نامه دهخدا
سگک. [س َ گ َ] (اِ مصغر) مصغر سگ. (ناظم الاطباء) (برهان) (شرفنامه) (آنندراج). || گیاهی باشد که بار و میوه ٔ آن گرهی است کوچک و پرخار که در جامه آویزد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || نوعی از قلاب. (آنندراج) (برهان) (ناظم الاطباء).
سگک دوز
سگک دوز. [س َ گ َ] (نف مرکب) سگک دوزنده. کسی که سگک را به کمربند یا تسمه یا کفش دوزد. (فرهنگ فارسی معین).
آلوچه سگک
آلوچه سگک. [چ َ / چ ِ س َ گ َ] (اِ مرکب) قسم پست و خرد و ترش ِ آلوچه. نِلْک. آلوکوهی.
سگک واژونه
سگک واژونه. [س َ گ َ ک ِ ن َ / ن ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) نام داو از کشتی. (آنندراج) (غیاث).
چاه سگک
چاه سگک. [س َ گ َ] (اِخ) دهی است از دهستان طبس مسینا بخش درمیان شهرستان بیرجند که در 154 هزارگزی جنوب خاوری درمیان و 42 هزارگزی خاور درح واقع شده. جلگه و گرمسیر است و جمعیتی ندارد. آبش از چشمه و چاه است و مالداران از آن آب استفاده مینمایند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
چشمه سگک
چشمه سگک. [چ َ م َ س َ گ َ] (اِخ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد که در 18 هزارگزی باختر فریمان واقع است. دامنه ای است معتدل و 88 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و بنشن، شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
فارسی به انگلیسی
Clasp
فرهنگ معین
(سَ گَ) (اِمصغ.) نوعی قلاب چهار - گوش یا نیم دایره یا گرد برای بستن کفش، کیف، کمربند و...
فرهنگ عمید
حلقۀ کوچک یا قلاب فلزی که برای بستن کمربند، کفش یا تزیین به کار میرود،
[مصغر سگ] سگ کوچک،
حل جدول
فارسی به عربی
ابزیم
فرهنگ فارسی هوشیار
معادل ابجد
100