معنی سفاک
لغت نامه دهخدا
سفاک. [س َ ف ْ فا] (ع ص) خون ریزنده. (مهذب الاسماء) (دهار). بسیار خونریز. (آنندراج) (منتهی الارب): و این سعدالدین فضلی و خطی داشت اما مردی پراکنده افاک و سفاک بود. (المضاف الی بدیعالزمان ص 10). || بلیغ توانا بر سخن. (منتهی الارب).
فارسی به انگلیسی
Bloodthirsty, Sanguinary, Stony
حل جدول
کلمات بیگانه به فارسی
خونریز
فرهنگ معین
(سَ فّ) [ع.] (ص.) خونریز.
فرهنگ عمید
خونریز، بیرحم،
[قدیمی] بسیارریزنده،
فرهنگ واژههای فارسی سره
خونریز
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیرحم، خونریز، ستمکار، ستمگر، شقی، ظالم،
(متضاد) پرعطوفت، رحیم، عطوف، مهربان
فارسی به عربی
متعطش للدماء
فرهنگ فارسی هوشیار
خون ریزنده خونریز (صفت) خونریز.
فرهنگ فارسی آزاد
سَفّاک، ریزنده- خونریز- آدم کش و بی محابا در قتل
معادل ابجد
161