معنی سرپرستان

حل جدول

سرپرستان

اولیا، روسا

اولیا


اولیا

سرپرستان

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

اولیا

سرپرستان


مسئولان

پاسخگویان، سرپرستان


متولیان

دست اندرکاران، سرپرستان، کارگزاران

لغت نامه دهخدا

سرپرست

سرپرست. [س َ پ َ رَ] (نف مرکب، اِ مرکب) مهماندار. (آنندراج). || خادم و خدمتکار. (برهان) (غیاث). || بیماردار و پرستار بیمار ومواظب مریض از دوا و غذا. (انجمن آرا):
بدستوری سرپرستان سه روز
مر او را بخوردن نیم دلفروز.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 1959).
|| مراقب. مواظب.


ده مهتر

ده مهتر. [دِه ْ م ِ ت َ] (اِ مرکب) کدخدا. ده مه. رئیس ده. دهخدا. کلانتر ده. (یادداشت مؤلف):
بدو گفت من دخت ده مهترم
از ایرا چنین خوب و گندآورم.
فردوسی.
بشد مهر بیداد و رامشگران
بیاورد چندی ز ده مهتران.
فردوسی.
چو شه در ده سرپرستان رسید
دهی دید و ده مهتری را ندید.
نظامی.
و رجوع به دهخدا شود.


شیر یا خط

شیر یا خط. [خ َطط / خ َ] (اِ مرکب) قسمی بازی دونفری با پول، و آن چنانست که یکی از دو نفر سکه ای که بر یک سو نقش شیرو بر سوی دیگر نقش دیگر دارد در دست گیرد و از طرف بپرسد «شیر یا خط؟» طرف بگوید شیر یا بگوید خط، و اوسکه را بزمین زند و یا به هوا پرتاب کند تا بر زمین افتد، اگر آن سوی از سکه که مخاطب گفته است «شیر» یا «خط» بر روی زمین آمد برده وگرنه باخته است. (یادداشت مؤلف). در بازیهای ورزشی برای انتخاب زمین یا تعیین اینکه در اولین وهله توپ به دست کدام یک از طرفین باشد از شیر یا خط استفاده می کنند و در این صورت عمل پرتاب سکه بوسیله ٔ داور انجام می گیرد و سرپرستان تیم شیر یا خط می گویند و با آن تعیین زمین یا تعیین در دست داشتن توپ می کنند. (از فرهنگ فارسی معین).
- شیریاخطبازی، لیس بازی. بازی شیر و خط با سکه. (یادداشت مؤلف).
- شیر یا خط کردن، به وسیله ٔ سکه که بر یک سوی آن نقش شیر و بر دیگری نقش خط قرار دارد، امتیازی به کسی دادن یا او را برنده یا بازنده ساختن.


پرستش

پرستش. [پ َ رَ ت ِ] (اِمص) اسم مصدر از پرستیدن. عبادت. نیایش. عبودیت. تَعَبﱡد. طاعت. نماز. ستایش:
اگر بر پرستش فزایم رواست
که از بخت وی کارمن گشت راست.
فردوسی.
اگر تاج ایران سپارد بمن
پرستش کنم چون بتان را شمن.
فردوسی.
گرانمایه شبگیر برخاستی
ز بهر پرستش بیاراستی.
فردوسی.
چو شوئی ز بهر پرستش رخان
بمن بر جهان آفرین را بخوان.
فردوسی.
جدا کردشان از میان گروه
پرستنده را جایگه کرد کوه
بدان تا پرستش بود کارشان
نوان پیش روشن جهاندارشان.
فردوسی.
مرا جایگاه پرستش بسست
که این گنج من بهر دیگر کسست.
فردوسی.
پرستنده باش و ستاینده باش
بکار پرستش فزاینده باش.
فردوسی.
چو از دور جای پرستش بدید
شد از آب دیده رخش ناپدید.
فردوسی.
همه بندگانیم و ایزد یکیست
پرستش جز او را سزاوار نیست.
فردوسی.
سدیگر چو بنشست بر تخت گفت
که رسم پرستش نباید نهفت.
فردوسی.
خلق را برتر از پرستش تو
نیست چیزی پس از پرستش رب.
فرخی.
تأخیر نمیکند بندگی و پرستش را از استحقاق ذاتی که او راست جهت پرستش نمودن. (تاریخ بیهقی). || خدمتکاری. (برهان). خدمت. پرستاری:
چو بشنید بر پای جست اردشیر
که با من فراوان بِرِنجست و شیر
بدستوری سرپرستان سه روز
مر او [کرم هفتواد] را بخوردن منم دلفروز...
برآمد همه کام وی زین سخن
بگفتند کاو را پرستش تو کن.
فردوسی.
برآرید کامش به نیکی تمام
پرستش کنیدش همه چون غلام.
فردوسی.
یکی باره ٔ تیزتک برنشست
میان را ز بهر پرستش ببست.
فردوسی.
اگر جان بتن خواهی و تن بجای
فرود آی و پیشم پرستش نمای.
فردوسی.
چو آگاهی آمد سوی نیمروز
بنزد سپهدارگیتی فروز
که بر تخت بنشست فرخنده کی [کیخسرو]
بچرخ بزرگی برافکنده پی
بخواند او سپاهش ز هر جایگاه
بدان تا نماید پرستش بشاه.
فردوسی.
بپرسید یک روز بوزرجمهر
ز پرورده ٔ شاه خورشید چهر
که او را پرستش همی چون کنی
بیاموز تا کوشش افزون کنی.
فردوسی.
ز کهتر پرستش ز مهتر نواز
بداندیش را داشتن در گداز.
فردوسی.
شب و روز بهرام پیش پدر
همی از پرستش نخارید سر.
فردوسی.
وگر روز است وگر شب گاه و بیگاه
کنیزک خواهد اندر پیش پنجاه
کمرها بسته افسر برنهاده
پرستش را به پیشش ایستاده.
فخرالدین اسعد (ویس و رامین).
یکی زیرک ترک با او براه
ز بهر پرستش به هر جایگاه.
اسدی.
بلی آن بدی مرو را گوشمال
که چون بنده کردی پرستش دو سال
بخدمت ببستی میان بنده وار
نبودی بجز خدمتش هیچ کار.
شمسی (یوسف و زلیخا).
|| بیمارداری را نیز گفته اند که خدمت بیمار کردن باشد. (برهان).
- پرستش کردن، عبادت. عبادت کردن. الهه:
بدین اندر آئیم و پرسش کنیم
همه آذران را پرستش کنیم.
فردوسی.
پرستش کنم پیش یزدان بپای
نبیند مرا کس بآرام جای.
فردوسی.
- || خدمت کردن:
وزان پس چو فرمایدم شهریار
بیایم پرستش کنم بنده وار.
فردوسی.
که او شاه باشد بمازندران
پرستش کنندش همه مهتران.
فردوسی.
- جای پرستش، عبادتگاه. معبد:
چو از دور جای پرستش بدید
شد از آب دیده رخش ناپدید.
فردوسی.
ز جای پرستش به آوردگاه
بشد بر نهاد آن کیانی کلاه.
فردوسی.
سر هفته را گشت خسرو نوان
بجای پرستش نبودش توان
بهشتم ز جای پرستش برفت
بر تخت شاهی خرامید تفت.
فردوسی.
بیامد بجای پرستش به شب
بدادار دارنده بگشاد لب.
فردوسی.
- جایگاه پرستش، جای پرستش. عبادتگاه:
مرا جایگاه پرستش بسست
که این گنج من بهر دیگر کسست.
فردوسی.
خلق را برتر از پرستش تو
نیست چیزی پس از پرستش رب ّ.
فرخی.


دستوری

دستوری. [دَ] (حامص مرکب) وزارت. (یادداشت مرحوم دهخدا). وزیری:
بدو گفت قیصر که جاوید زی
که دستوری خسروان را سزی.
فردوسی.
|| (اِ مرکب) اجازه. اذن. رخصت و اجازت. (برهان) (غیاث). دستور. هواده. (منتهی الارب). اذن. (دهار): اگر دستوری باشد بنده به مقدار دانش خویش... بازگوید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 398). قاضی را دستوری است که چنین مصالح بازمی نماید که همه را اجابت باشد. (تاریخ بیهقی). ندیمان خاص او را [محمدبن محمود در زمان حبس] دستوری بود که نزدیک وی می رفتند. (تاریخ بیهقی). بر در حجره ٔ سید عالم بایستاد در بزد آواز نرم در داد که السلام علیکم یا اهل بیت النبوه و معدن الرساله دستوری باشد که درآیم. (قصص الانبیاء ص 234). در این موضع دبیر را دستوری است و اجازت که قلم بردارد و قدم درگذارد. (چهارمقاله ص 21).
گرهم از دستور دستوریستی
دل بدستور جهان دربستمی.
خاقانی.
هر سخنی کز ادبش دوری است
دست بر او مال که دستوری است.
نظامی.
داده ای وعده ٔ دستوریم وگر ندهی
بنسوزد دهن از گفتن سوزان آتش.
اثیر اومانی.
گفت به دستوری درآییم یا به حکم، گفت دستوری نیست اگر به اکراه می درآیید شما دانید. (تذکره الاولیاء عطار).
بعد ازین دستوری گفتار نیست
بعد از این با گفتگویم کار نیست.
مولوی.
- دستوری کاری افتاده بودن، اجازه ٔ کاری صادر شده بودن: دستوری بازگشتن افتاده بود در وقت بتعجیل برفت [التونتاش]. (تاریخ بیهقی).
- با دستوری، مأذون. مجاز.
- به دستوری، با اجازه و رخصت. با اذن و موافقت:
به دستوری و رای و فرمان شاه
پسندیده ام شاه را جفت ماه.
فردوسی.
فرستاده گیوست و پیغام من
به دستوری نامدار انجمن.
فردوسی.
به دستوری شاه بیرون گذشت
که داند که می در تنش چون گذشت.
فردوسی.
به دستوری سرپرستان سه روز
مر او را بخوردن نیم دلفروز.
فردوسی.
به دستوری هرمز شهریار
که او داشت تاج از پدر یادگار.
فردوسی.
کنون من بدستوری شهریار
بپیمایم این راه دشوار خوار.
فردوسی.
باهرن سپردند پس دخترش
به دستوری مهربان مادرش.
فردوسی.
کنون من به دستوری شهریار
بسیجم بدین کینه و کارزار.
فردوسی.
به دستوری شاه جویا برفت
به پیش سپهدار کاووس تفت.
فردوسی.
حسنک قریب بهفت سال بردار بماند... تا بدستوری فرودگرفتند و دفن کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 185). اندرین یک سبب است که اگربگوید [عبدالغفار] باشد که ناخوش آید و بموقع نیفتد و بدستوری توانم گفت. (تاریخ بیهقی ص 131).
یوز او تا دید عدل او کجا یارد گرفت
گاه نخجیر آهوان را جز به دستوری سرین.
لامعی گرگانی.
دهقانش یکی فاضل و معروف و بزرگست
در باغ مشو جز که به دستوری دهقان.
ناصرخسرو.
جز که به دستوری خدا و رسولش
دانا بند خدای را نگشایاد.
ناصرخسرو.
ذره را از برای مستوری
نزده دره جز به دستوری.
سنائی.
تو مکن کار جز به دستوری
مرگ گر ره زند تو مندوری.
سنائی.
به دستوری حدیثی چند کوتاه
بخواهم گفت اگر فرمان دهدشاه.
نظامی.
کار چو بی رونقی از نور برد
قصه به دستوری دستور برد.
نظامی.
گر مثالم دهد به مندوری
تا بخانه شوم بدستوری.
نظامی (هفت پیکر ص 132).
- به دستوری بازگشتن، برای اذن انصراف. کسب اجازه ٔ بازگشت:
بدستوری بازگشتن بکاخ
برفتند یکسر بکاخ فراخ.
فردوسی.
جهان پهلوان پیش او شد بپای
بدستوری بازگشتن بجای.
فردوسی.
بدستوری بازگشتن بجای
خود و نامداران فرخنده رای.
فردوسی.
- || به عزم. به قصد. به نیت:
سکندر به اسپ اندرآورد پای
بدستوری بازگشتن بجای.
فردوسی.
بدستوری بازگشتن بجای
شدن شادمان پیش کابل خدای.
فردوسی.
ز ایوان بیامد بنزدیک رای
به دستوری بازگشتن بجای.
فردوسی.
به دستوری بازگشتن بجای
همی زد هشیوار با شاه رای.
فردوسی.
بیامد بر تاجور سوفرای
به دستوری بازگشتن بجای.
فردوسی.
به دستوری بازگشتن ز در
شدن نزد سالار فرخ پدر.
فردوسی.
- بی دستوری، بی اجازه: ابلیس به روزن خانه فروشد جمشید گفت تو کیستی... و ایدون پنداشت که وی ازآن مردمانست که بر در خانه ٔ وی نشسته بودند کسی حیلتی کرده است و بی دستوری وی اندر رفته است. (ترجمه ٔ طبری بلعمی). علی الجمله خدمتگار از خجلت این انعام و مواهب خسروانه بی دستوری، از ظاهر موصل رحلت کرد. (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 224).
با او چه از آشنا چه از خویش
بی دستوری نشد کسش پیش.
نظامی.
هیچ کس بی اذن و دستوری خداوندش در آن تصرف ننماید. (تاریخ قم ص 73). بی اذن و اجازت و دستوری من به قم آمده است. (تاریخ قم ص 209). ادرمجاج، بدون دستوری درآمدن. اندماق، دموق، بناگاه درآمدن بی دستوری. اهتشال، سوار شدن برستور بی دستوری مالکش. هجوم، درآمدن بر کسی بی دستوری. (از منتهی الارب).
|| جواز. (یادداشت مرحوم دهخدا):
به تدبیر پیران بسیارسال
به دستوری اختر نیک فال.
نظامی.
|| اذن خواهی. اجازه گیری:
منزل آنجا رساند کز دوری
دید در جبرئیل دستوری.
نظامی (هفت پیکر ص 13).
|| رضا. همداستانی:
وزآنجا به دستوری یکدگر
برفتند پویان سوی آبخور.
فردوسی.
|| فرمان. (یادداشت مرحوم دهخدا). حکم. امر:
نه موبد بد او را نه فرمان نه رای
جهان پر ز دستوری سوفرای.
فردوسی.
- دستوری برکسی نوشتن، به توزیع مالی ازو خواستن: گفت چون کار بونصر بدان منزلت رسید که بگفتار بوالحسن ایدونی بر وی دستوری نویسند زندان و خواری و درویشی و مرگ بر وی خوشتر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 608).
|| (ص نسبی، اِ مرکب) زن بد مجاز از شحنه. (یادداشت مرحوم دهخدا). آن دسته از زنان بدعمل که از جانب شحنه اجازه و اذن خاص داشته باشند. زنان بی سامان که اذن خاص شحنه داشته اند. قحبه ٔ مجاز از محتسب: خیری زرد بوی ایدون چون [بوی] زن آزاد و ناروسپی، کافور بوی ایدون چون بوی دستوری. (ریدک و خسرو کواتان).
این ظلم به دستوری از بهر چه باید
چون مال ز یکدیگر بس خود بربائید
از حکم الهی بچنین فعل بد ایشان
اندرخور حدند و شما اهل قفائید.
ناصرخسرو.
کرده از امر اوست دستوری
از همه ناپسندها دوری.
سنائی.
هر سخنی کز ادبش دوری است
دست بر او مال که دستوری است.
نظامی.
اصل در زن سداد و مستوریست
وگرش این دو نیست دستوریست.
اوحدی.
- کار به دستوری کردن زنی تباه کار، با رخصت و اجازت محتسب بدان کار اشتغال ورزیدن:
دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد
شد سوی محتسب و کار بدستوری کرد.
حافظ.
|| (حامص مرکب) سمت دستور زرتشتیان. ریاست روحانی زرتشتیان. || (اِ مرکب) سرچکادی و آن چیزی باشد که بر سر چیزی ستانند چنانکه شخصی یک من انگور خرید سیبی بر سر آن می گیرد. (برهان). سرانه وسرچکادی و آن چیزی است که بعد از رفع معاملات و دادن بها و گرفتن کالا خریدار از فروشنده گیرد مثل اینکه یک من انگور گیرند و بر آن سبیی اضافه ستانند و در هندوستان رواجی دارد که از معاملات بزرگ برگیرند مثل اینکه چیزی را که یک صد روپیه خرند هر روپیه را یک پول سیاه باز پس ستانند. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی). || حق السعی و مزد. (ناظم الاطباء).


پیش آهنگی

پیش آهنگی. [هََ] (حامص مرکب) عمل پیش آهنگ. || عمل گروهی از جوانان نیکوکار دارای تعلیمات و عملیات مخصوص و شعارهای مفید.
سازمان پیشاهنگان - خلاصه ٔ تاریخچه ٔ تأسیس پیش آهنگی در جهان: این تشکیلات ابتدا در انگلستان برای یک قسم تربیت اخلاقی و اجتماعی و تمرین صفات و ملکات حمیده مابین جوانانی که تحصیلات ابتدائی خود را طی کرده اند تأسیس گردید و عبارت بود از اردوهای کوچک نظامی که بر اساس اصول نظامی تشکیل شده بود. و علاوه بر مشق نظامی و ورزش و بازی های تفریحی، تعلیمات شدیدی نیز مؤثر در کار و تربیت فوق بودند. قدیمترین مؤسسه ای که از این نوع تشکیل شددر سال 1883م. در شهر گلاسکو بود که بریگاد جوانان نامیده می شد، از آن تاریخ به بعد چندین مؤسسه ٔ دیگر ملی به اختلاف در سالهای 1891 و 1899 و بعد از جنگهای ترانسوال در آن مملکت به ظهور رسیدند که بیشتر جنبه ٔ نظامی داشتند. تازه تر ازهمه ٔ این مؤسسات تشکیلات «جوانان پیش آهنگ بای اسکوت » بود که بدون مشق نظامی برای تربیت جوانان و آشنا کردن آنان به اصول سعی و عمل و اعتماد به نفس و تعاون و معاضدت با یکدیگر تأسیس شد و در حقیقت یک اردوی روحانی و اخلاقی بود همراه اردوهای جنگی و نظامی. مؤسس این اردو یکی از ژنرالهای مهم انگلیسی است به نام سر بادن پاول. شعار هر یک از این جمعیتها این است: «وظیفه ٔ خود را نسبت به خدا و وطن خود به جا خواهم آورد. دستگیری و مساعدت با دیگران را به هر قیمتی باشد فروگذار نخواهم کرد. قانون جمعیت را اطاعت خواهم نمود (منظور مواد منش است) ». چنانکه گفتیم نخستین بار در سال 1884 بادن پاول به این فکر افتاد که افراد رژیمان خود را اضافه بر فراگرفتن فنون نظامی وادار به یاد گرفتن طریقه ٔ پیش آهنگی نیز بنماید یعنی ابتدا غرائز اخلاقی را در آنان تقویت دهد و بعد به اجرای اصول نظامی بپردازد. وی در سال 1902 کتابی تحت عنوان «راهنمای پیش آهنگی » به رشته ٔتحریر درآورد ولی چون این کتاب برای افراد قشونی تألیف گردیده بود برای پسران مناسب نبود، معهذا در مدارس و بعضی مؤسسات مربوط به ترقی پسران این کتاب رادر تعلیم بکار میبردند. او در سال 1907 اردوی کوچکی از پسران تشکیل داد و تجاربی از طرز اداره ٔ پیش آهنگی در آن اردو کسب کرد. ضمناً در سال 1908م. کتاب راهنمای پیش آهنگی را با تجدید نظر کلی برای پسران نوشت و به طبع رسانید و البته در ابتدا نظر این نبود که پیشآهنگی رشته ٔ مستقلی را تشکیل دهد بلکه منظور این بود که مؤسساتی که برای تربیت پسران وجود داشت از قبیل بریگاد پسران، طبقه ٔ دوم مجمع جوانان مسیحی.A.E.M.Y و مجمع.B.L.C و غیره. این نظریات را در مؤسسات خویش بکار برند و از آن استفاده کنند ولی استقبالی که عده ٔ کثیری از مردان و پسران از آن نمودند او را مجبور ساخت تا آنرا تمرکز دهد و برای اداره کردن و مراقبت آن نظاماتی وضع نماید. ابتدا سه نفر به اسامی ماژور مکلارن و خانم ماکدونالد و بادن پاول ارکان اداری آنرا تشکیل می دادند و محل آن اطاقی بود که آرتور پیرسن در اختیار آنها گذاشته بود ولارداستراتکونا مبلغ پانصد لیره باین مؤسسه هدیه کرد ولی این نهضت با چنان سرعتی پیشرفت کرد که در سال 1910 پادن پاول مجبور شد خدمت ارتش را ترک گوید و شخصاً ریاست و قیادت این مؤسسه را بعهده گیرد. در سال 1910 در شورائی که تشکیل گردید، پادشاه این مؤسسه را حمایت و ولیعهد نیز ریاست پیش آهنگی ولز را قبول فرمود. پس از آن قائدین بزرگ مذهبی و مصادر امور معارفی و مملکتی همه به حمایت پیش آهنگی برخاستندو آنرا تقویت کردند. نهضت پیش آهنگی علاوه بر مقاصد عالیه که عبارت از تهیه ٔ افراد خوب بود با تمام مؤسسات تربیتی نیز یک منظور و هدف مشترک داشت. پیش آهنگی در سال 1908 در کانادا تأسیس شد و بعد از انگلستان و ممالک تابعه ٔ آن مملکت شیلی اولین کشوری بود که در1907 آنرا قبول کرد. در سال 1909م. ممالک آلمان و سوئد و فرانسه و نروژ و هنگری و مکزیک و شیلی و آرژانتین و هندوستان و شهر سنگاپور دارای تشکیلات پیشآهنگی بوده اند.
خلاصه ٔ تاریخچه ٔ تأسیس پیشآهنگی در ایران. در ایران پیشآهنگی در اول سلطنت سلسله ٔ پهلوی در زمان کفالت وزارت معارف آقای نظام الدین خان حکمت (مشارالدوله) از طرف وزارت معارف تشکیل شد و ریاست آن بعهده ٔ آقای میرزا احمدخان امین معروف به امین زاده که از فضلا و جوانان حساس و وطن پرست بوده است واگذار گردید و در 12 آذر 1304هَ. ش. ابلاغیه ٔ رسمی مبنی بر واگذاری ریاست پیشاهنگی به ایشان از طرف وزارت معارف صادر شد و در 11 اسفند همان سال متحد المآلی از طرف وزارت معارف حاوی دستور تأسیس پیشآهنگی بهداری صادر و ابلاغ گردید و در اداره ٔ تفتیش وزارت معارف شعبه ای به نام پیشاهنگی دائر گردید و مجمعی نیز به نام انجمن پیشاهنگی بریاست آقای میرزا علی اصغرخان حکمت برای نظارت و قیادت پیش آهنگی تأسیس شد. انجمن مزبور اساسنامه ای تحت چهارده ماده برای تشکیلات پیش آهنگی ایران تهیه و تدوین کرد. در این اوان در بعضی ولایات نیز پیش آهنگی دائر شد و پیش آهنگی ایران رسماً به مجمع بین المللی پیش آهنگی در لندن بوسیله ٔ تلگراف معرفی شد و در دنیا به رسمیت شناخته گردید. اما پیشاهنگی عمری دراز نیافت و سبب آن کمبود وسائل و مساعد نبودن زمان زمینه ٔ پیشرفت و نداشتن معلم و مربی و عدم آشنائی اولیاء اطفال با فکر و منظور پیش آهنگی بود تقریباً از نه ماه پس از تأسیس یعنی از تیرماه سال 1305 هَ. ش. به بعد دچار بحران گردید و از سال دوم تأسیس به بعد وزارت معارف نیز دیگر هیچگونه مداخله ای در امر پیشاهنگی نکرد و محل اداره ٔ پیش آهنگی هم از وزارت معارف مجزا شد و تا اواسط سال 1313 این تشکیلات منحصر گشت به عمارتی با ماهی یکهزار ریال اجاره و حقوق مستخدم و مخارج روشنائی که از بودجه ٔ وزارت معارف پرداخته می شد. در سال 1314 ترویج پیش آهنگی مورد توجه مخصوص واقع گشت و وزارت معارف مأموریت یافت که بار دیگر این فکر عالی را اشاعه و بسط دهد. انجمنی به نام انجمن تربیت بدنی و پیشاهنگی در تاریخ 28 فروردین 1313 تشکیل شد و اساسنامه ای برای آن تدوین گردید و مرام انجمن را ترویج پیش آهنگی و ورزش و قیادت و سرپرستی از مؤسسات ورزشی و پیش آهنگی قرار داد. و نیز شعب این انجمن را در ولایات تحت ریاست والی یا حاکم هر محل بمنظور ترویج و تقویت و حمایت از پیش آهنگی و مؤسسات ورزشی تشکیل دادند. انجمن مرکزی در مهرماه 1313 مستر توماس گیبسون آمریکائی متخصص پیش آهنگی و تربیت بدنی رااز آمریکا استخدام و به ایران دعوت کرد. از دی ماه سال 1313 مقدمات احیا و تأسیس پیشاهنگی جدید ایران تحت ریاست عالیه ٔ ولیعهد، به اقدام وزارت معارف فراهم و شروع گردید. این انجمن نظر به احتیاج اولیه ٔ تهیه و تربیت معلم پیش آهنگی اردویی تابستانی در منظریه ٔ تهران تشکیل داد. این کلاس از اول تا پانزدهم خرداد سال 1314 به شکل اردویی شبانه روزی دایر گردید و مخارج آن از صندوق انجمن تأدیه شد و هشتاد و چهار نفر ازآموزگاران دبستانها و دبیران دبیرستانهای مرکز و ولایات در مدت مذکور تعلیمات لازم فراگرفتند. در تاریخ 19 مهر1314 متحدالمآلی مبسوط و مشروح حاوی دستورهای کافی در جزئیات امور و طریقه ٔ تأسیس پیش آهنگی مدارس و طرز اداره ٔ آن از طرف وزارت معارف صادر و به مدارس مرکز و ولایات ابلاغ شد. نیز از مهرماه 1314 اداره ای جداگانه در وزارت معارف بنام اداره ٔ پیش آهنگی و تربیت بدنی دائر شد و امور پیشآهنگی را تحت اداره گرفت. همچنین پیشاهنگی دختران که در ایران سابقه نداشت تشکیل شد و تحت نظامات و قواعد خاص منتهی زیر نظر و دستور اداره ٔ پیشآهنگی و تربیت بدنی بکار پرداخت. تشکیلات پیش آهنگی هر روز توسعه می یافت و بر تعداد افراد و داوطلبان آن در مرکز و شهرستانها افزوده میشد و حال بدین منوال بود تا شهریور ماه 1320 که به سبب بروز جنگ جهانی دوم و اشغال ایران از طرف متفقین فعالیت این سازمان موقتاً متوقف ماند. برای اطلاع بیشتر و اطلاع بر مرام پیش آهنگی رجوع کنید به کتاب «پیشآهنگی تألیف آقای بهاءالدین پازارگاد». و نیز بیفایدت نیست که گفته شود در هشتادوهفتمین جلسه ٔ عمومی فرهنگستان ایران برابرهای ذیل برای اصطلاحات پیشاهنگی که همه به زبان انگلیسی بود پذیرفته شده است:
رسد پیشاهنگی
troop Scout
سررسد
master Scout
رسدیار
master Asstscout
جوخه
Patrol
سرجوخه
leader Patrol
جوخه یار
patrolleader.Asst
کارپرداز
master Quarter
نویسنده
Scribe
شیپورزن
Bugler
سرپرستان رسد
committee Troop
پایوران پیشاهنگی
officer Troop
پیوستگان
Scouters
رئیس پیشاهنگی
executive scout Chief
معاون پیشاهنگی
executive scout.Asst
نشانه ٔ هنر
badge Merit
- executive scout Provincial
سرپیشاهنگ
commissioner District
سر پیشاهنگی
headquarter Local
انجمن پیشاهنگی
council Local
شورای رسد
council Troop
نوآموز
foot Tender
دیوان پاداش
honor of Court
رهبر پیشاهنگی
commissioner Scout
رهبریار پیشاهنگی
_ (l50k) _
commissioner = scout.Asst
انجمن پیشاهنگی ایران
council National

فرهنگ فارسی هوشیار

شیر یا خط

(اسم) یکی از بازیهای متداول در کوچه و نوعی قمار است. این بازی بین دو تن انجام می شود و وسیله آن یک سکه است. چون یک طرف سکه داری تصویر شیر و طرف دیگر خطی در وسط دارد. دو بازیکن بر سر مبلغ معینی شرط می بندند و بعد یکی ازآن دو سکه را به هوا پرتاب میکند و رو به شخص دیگری کرده و می گوید: شیر یا خط ک و نفر بعد قبل از این که سکه بر زمین نشیند یکی از دو کلمه را اختیار کرده مثلا می گوید خط سپس وقتی که سکه فرود آمد مبلغ شرط بندی شده از آن کسی خواهد بود که صحیح گفته باشد. توضیح در بازی های ورزشی برای انتخاب زمین یا تعیین اینکه در اولین وهله توپ را به دست کدام یک از طرفین باشد از شیر یا خط استفاده می کنند و در این صورت عمل پرتاب سکه به وسیله داور انجام میگیرد و سرپرستان دو تیم شیر یا خط میگویند.

مخفف اصطلاحات انگلیسی

نت نگهداری و تعمیرات

مانند تمام مفاهیم موجود در علم و تکنولوژی درگاه ورودی به این حوزه نیز با تعریف نگهداری و تعمیرات آغاز می‌شود و این به جهت وجود تصورات غلط بسیاری است که در این حوزه مطرح می‌شود. متاسفانه این تصورات غلط در ذهن بسیاری از مدیران و حتی کارشناسان و شاغلان در امر نگهداری و تعمیرات نیز وجود دارد. اساسا نگهداری و تعمیرات (به اختصار نِت)، تنها حوزه نگهداری و تعمیرات پیشگیرانه را شامل نمی‌شود، اگر چه این حوزه یکی از مهم‌ترین استراتژی‌های نگهداری و تعمیرات است. نگهداری و تعمیرات روغنکاری نیست، اگرچه روغنکاری یکی از فعالیت‌ها و اقدامات مقدماتی در حوزه نگهداری و تعمیرات است. نگهداری و تعمیرات یک اقدام بحرانی و سریع برای تعمیر دستگاه‌ها نیست؛ اگر چه سرعت بالا در اجرای فعالیت‌های نگهداری و تعمیرات یکی از شاخص‌های مهم در این زمینه‌است. نگهداری و تعمیرات یک هنر است؛ چرا که پیش از وقوع یک مشکل و همچنین در هنگام وقوع آن، توانایی انتخاب رویکردها و فعالیت‌های مختلف وجود دارد. لذا مدیران، سرپرستان و کارشناسان و مسئولان نگهداری و تعمیرات از نقش پررنگ‌تری نسبت به سایر پارامترهای دیگر حتی «ماهیت مشکل ایجاد شده» برخوردار خواهند بود.

سخن بزرگان

اُرد بزرگ

اگر برای رسیدن به خواهشها و آرزوهای خود زورگویی پیشه کنیم، پس از چندی کسانی را در برابرمان خواهیم دید که دیگر زورمان به آنها نمی رسد.

بزرگترین ثروت یک ملت، آزادی است.

آزادی بدون دانایی به دست نمی آید.

هنر، خوراک روان و هنرمند، آفریننده آن است. بارگاه هنر با هیچ جایگاهی سزاوار ارزیابی نیست.

هرگز به کودک تان نگویید پیشه آینده اش چه باشد. همواره به او ادب و ستایش به دیگران را آموزش دهید، چون با داشتن این ویژگیها همیشه او نگار مردم و شما در نیکبختی خواهید بود و اگر این گونه نباشد، هیچ پیشه ای نمی تواند به او و شما بزرگواری بخشد.

بزرگترین کارخانه نابودی توانمندیها، آیین آموزشی نادرست است.

خوار نمودن هر آیین و نژادی، به کوچک شدن خود ما خواهد انجامید.

آیا از بخشندگی و مهربانی که نخستین ویژگی های خداوند است، در ما نشانی هست؟

رهایی و آزادی برآیند پرستش خرد و دانایی است.

بسیاری از جنگها و آوردهای مردمی از روی نبود شناخت و آگاهی آنها نسبت به یکدیگر بوده است.

آن که دیگران را ابزار پرش خویش می سازد، تنها خواهد ماند.

مردمان توانمند در خواب نیز رهسپار جاده پیشرفتند.

در هنگام توانایی اگر بدهی دیگران را ندهی، بویژه هنگامی که او درمانده باشد، شکوه و جایگاه خویش را برای همیشه از دست می دهی.

خویشتن و مردم را زمانی می شناسی که تنها شوی.

امیدوار مباش که دیگران همراهیت کنند، تنها به درمان دردهای روزگار خویش بیاندیش.

برای نزدیکی و همگرایی قوم خویش، کمک به یکدیگر و ستیز با نادانی و ناراستی را در پیش گیرید.

پیام آوران باورهای پست و خُرد، بزرگترین پیروزیهای تاریخ مردم خویش را با گفتاری پست به ریشخند گرفته اند.

شهامت گله ناشی از چوپان بیدار است.

اگر می خواهی بزرگ شوی، از کردار نیک دیگران فراوان یاد کن.

اگر بر ساماندهی نیروهای خود توانا نباشیم، دیگران سرنوشت مان را می سازند.

اندیشه و سخن ریش سفیدان، برآیند بردباری، مردم داری و سرد و گرم چشیدگی روزگار است.

یکی از بزرگترین خوشبختی ها، خدمت بیشتر به مردم است.

هنرمندان ناب، هر روز در برابر دیدگان مردم نیستند.

خود را برای پیشرفت مردم ارزانی دار تا مردم پشتیبان تو باشند.

پیامد دانایی، پذیرفتن بار ساماندهی دیگران است.

گمان مبر که دیگران تو را به آرمانت خواهند رساند.

کسانی که با دیگران رو راست نیستند با خود نیز بدین گونه اند.

دیدگاه خوب مردم، بهترین پشتیبان برگزیدگان است.

کسی که نسبت به سرنوشت میهن و مردم سرزمین خویش بی انگیزه است، ارزش یاد کردن ندارد.

مردمان توانمند در میان جشن و بزم نیستند. آنها هر دم به آرمانی بزرگتر می اندیشند و برای رسیدن به آن در حال پیکارند.

بیچاره مردمی که فرمانروایانش رایزن و رایزنانشان فرمانروا هستند.

نگارنده و سخنگویی که دیگران را کوچک و خوار می دارد، خود چیزی برای نمایش و بروز ندارد.

ناتوان ترین آدمیان کسانی هستند که نیروی بدنی خویش را به رخ دیگران می کشند.

با ترشرویی به میان مردم رفتن، تنها از بیماران ساخته است.

همرنگ دیگران شدن، باور هیچ کدام از بزرگان نبوده است.

پوزش خواستن پس از اشتباه زیباست، حتی اگر از یک کودک باشد.

مرد دلیر بهنگام ستیز و نبرد، همراهانش را نمی شمارد.

زیباترین خوی زن، نجابت اوست.

بی مایگی و بدکاری پاینده نخواهد بود. گیتی رو به رشد پویندگی است. با نگاهی به گذشته می آموزیم که آدمیان، اشتباهاتی همچون برده داری، همسر سوزی و... را رها کرده اند. خردورزی! آدمی را پاک خواهد کرد.

این دیدگاه اشتباه است که بپنداریم مرد توانا فرزندی مانند خود خواهد داشت.

اگر شناخت زن و مرد نسبت به ویژگی های درونی و بیرونی یکدیگر بیشتر گردد، کمتر دچار گسست می شوند.

یک آموزگار می تواند با رفتار و گفتار خود، کشوری را دگرگون سازد.

دست استاد خویش را ببوس، چون او هم پدر است هم پرورنده خرد.

بهترین آموزگار استاد، شاگرد اوست.

آن که پرسشهای پراکنده در وادیهای گوناگون را همزمان می پرسد، تنها می خواهد زمان و نیروی استاد را تباه کند.

افزایش ناگهانی مردم سبب کاهش ادب، فرهنگ و فرهیختگی می گردد؛ آنهم از آن رو که نسل و تبار پیش از آن نمی تواند بایستگی ها و وظایف خویش را همچون آموزگار به درستی انجام دهد.

ارزش استاد را دانستن، هنر نیست، بلکه بایستگی و وظیفه است.

دل کیهان را که بگشاییم این سخن را خواهیم شنید: هر کنشی، واکنشی را در پی دارد. پس بر این باور باشید! همه کردار ما چه خوب و چه زشت، بی بازگشت نخواهد بود.

کسی که چند آرزوی درهم ورهم دارد، به هیچ یک از آنها نمی رسد، مگر [اینکه] در بین آنها با ارزش ترین را انتخاب کرده و آن را به عنوان هدف خویش برگزیند.

همیشه به دنبال سرنوشتی بهتر برای خود باش و اگر آرمان تو کسب دانش است، به هر میزان در این مسیر رنج ببری، ارزشش را دارد.

همه آدمیان به شیوه های گوناگون، سختی های روزگار را می چشند.

هر چه بلندپروازتر باشید تپش قلبتان کمتر خواهد شد، فشار و دردهای روانی تان نیز.

کسی که درد روشنگری و بازگویی تجربه را ندارد، خود نیز زمانی برای بهره بردن از آن نخواهد یافت.

کار، بهترین آرامبخش افکار پریشان و غم است.

سرآمد دشواری و سختی، دانایی است و دانا چشم خویش را بر بسیاری از زیبایی های زود گذر گیتی خواهد بست.

سختی های بزرگ به آدمی نیرویی دو چندان می بخشد.

تبهکار همیشه نگران کیفر خویش است، حتی اگر بر زر و زور لمیده باشد و این بسیار درد آور است، چرا که سایه کیفر همواره در برابر دیدگانش است.

برای کسب خرد، سختی را بر خود هموار کن.

برای به دست آوردن و گسترش خرد، سختی را بر خود هموار کن.

اندرز پیران در بیشتر زمانها پر از خون و درد است که بدبختانه جوان از فهم آن ناتوان است.

همواره آدمیان، محیط و دایره بدی و پلیدی را با دانش و اندیشه برتر خویش بسته و بسته تر می سازند.

وارونگی آدمیان و جانوران در پویایی اندیشه و دانش است، اما آدمی هر دم می تواند به رفتار و خوی بسیار وحشی دست یابد و دست به هر جرمی بزند که پلیدترین جانوران هم در بایسته ترین هنگامه از انجام آن خودداری می کنند.

گیتی در جنگ و آوردی بزرگ در گردش است. اندیشه و تلاش خردمندان از یک سو و پوزخند اهریمن و روانِ دیوپیشگان از سوی دیگر، معرکه این جهان گذارا است.

کژی و ناراستی، شکاف و رخنه گاه اندیشه اهریمن خواهد شد.

فرمانروا با اندیشه وزیران توانمند خویش فرمانروایی می کند.

خرد ابتدا به اندیشه پناه می برد.

چهارچوب نگاه ما زمینی است، اما برآیند اندیشه ما جنبه آسمانی نیز پیدا می کند.

پیرامونیان ما چه بخواهیم و یا نخواهیم، بر اندیشه های ما رخنه و اثر خواهند کرد.

برخی از انسانها مانند گلهای لاله، زندگی کوتاه در هستی و نقشی ماندگار در اندیشه ما دارند.

برای شناخت آدمیان به جای کنکاش در اندیشه آنها، در پی شناخت پیشوای انگاره (فکر) آنها باشید.

برای اهل اندیشه هیچ دوستی بهتر از تنهایی نیست.

آنان که سامان و پویندگی در کیهان را دروغ می پندارند، همواره در اندیشه کین خواهی و حمله به جهان پیرامون خویش هستند؛ زندگی خود و نزدیکانشان را تباه می سازند و سرانجام در برآیندی بزرگتر از هستی ناپدید می شوند.

آدمهای بزرگ و اندیشمند، بسیار اشک می ریزند.

اندیشه و انگاره ای که نتواند آینده ای زیبا را نوید دهد، ناتوان و بیمار است.

اندیشه برتر در روزهای طوفانی و آشوب و در همان حال خموشی و آرامش، توانایی برتر خویش را از دست نمی دهد.

هیچ وقت خود را بی نیاز از مشورت با بزرگان ندانید. هیچ انسان تاثیر گذاری را نمی شناسم که در طول حیات خود از مشورت و نظرخواهی سود نبرده باشد.

هیچ کس و هیچ چیز نمی تواند مانع پویندگی ما شود.

هیچ پیر جهان دیده ای منکر برآیند زهرآلود دارایی حرام در زندگی آدمی نیست.

هنگامی که می خواهی وظیفه و بایسته خویش را انجام دهی، از کسی فرمان نگیر.

نمی توان امید داشت که آدم های کوچک رازهای بزرگ را نگاه دارند.

نگاه آدمهای کوچک چه زود پر می شود و لبریز.

نرم دلی و نرمش، منش آدمی و سنگدلی و سخت سری، منش اهریمن است.

میهمانی های فراوان از ارزش آدمی می کاهد، مگر دیدار پدر و مادر.

گیتی برای انسان به اندازه ای کوچک است که مجالی برای کژی و ناراستی باقی نمی گذارد.

گفتگو با آدمیان ترسو، خواری در پی دارد.

کسی که می ماند و نمی پرد، به یک راز بزرگ آگاه گشته و آن فلسفه پرواز است.

کارکشتگی آدمیان از زر هم با ارزش تر است.

قهرمان های آدمهای کوچک همانند آنها زود گذرند.

غروب جان آدمی، سپیده دمی به جهان دیگر است.

عدم پایبندی به نظم گیتی، ویژگی انسانهای گوشه گیر است که عشق و احساس را سپر دیدگاههای نادرست خود می سازند.

شورشهای آدمیان با امواج پر نیروی کیهان خیلی زود به سامانه درست خویش باز می گردد.

شناور بودن خرد آدم در جهان احساس، میدان بروز و رشد هنر را به او داده است.

سخن های پست، آدمهای حقیر را جذب و خردمندان را فراری می دهد.

سازگاری با زیستگاه و تلاش برای بهتر شدن جایگاه کنونی، ویژگی ناب آدمهای پاک است.

ره آورد سفر در درون آدمی به جز خرد و پیشرفت نیست.

راه آشتی را کسی باید بیابد که خود سبب جدایی شده است.

رازها در هنگامه شادی و بازی آدمی است. نکته فراموش شده جهان اندیشه، تعریف درست این حالتها است.

دشمنی و پادورزی به انسان خردمند انگیزه زندگی می دهد.

دشمنی با خاندان یک بدکار، تنها نشان ترس است نه نیروی انسانهای خردمند.

دشمن، ابزار نابود ساختن آدمی را در درون سرای او جست و جو می کند.

خوشنامی، بزرگترین شکوه و افتخار هر انسانی است.

خوارترین کارفرما کسی است که با ندادن و یا کم کردن دستمزد زیردست، فرمانروایی می کند.

خرد باید نخستین خواست آدمیان باشد؛ چرا که بی خرد، چیزی برای خود ندارد.

جشن های بزرگ، انگیزه افزایش باروری و پویایی آدمیان می شود.

جز ناامیدی و افسردگی هیچ بن بستی در زندگی آدمی نیست.

تنها با از خودگذشتگی برای دیگر آدمیان می توان جاودانه شد.

پیش نیاز دلیر بودن، [داشتن] بدنی ورزیده نیست؛ گاهی آدمهای سبکبار، پشت کوهستان را هم به خاک مالیده اند.

پیش از آنکه با کسی پیمانی ببندید، درباره توانایی خود در اجرای آن دمی بیندیشید و سپس پاسخ گویید.

بدبخت کسی است که نمی تواند ناراستی خویش را درست کند.

بخش بزرگی از ادب آدمی برآیند ریشه نژادی و خانوادگی است.

آنان که خویی جانور گونه دارند و تنها در پی زدودن گرفتاریهای خویش و یا گهگاه افزایش قلمرو زمینی خود هستند، بزهکاران روزگارند. باید گفت نشان آنها بر گیتی هم تراز ریگ کوچکی در کرانه دریای بشری نیز نخواهد بود.

آن که زیبایی خرد را ندید، گرفتار زیبایی آدمیان شد و بدین گونه از هر چه داشت تهی گشت.

آسودگی آدمی به گنج و دینار نیست، به خرد است و روشن بینی.

آزمودگی انسانها از زر هم با ارزش تر است.

آرمان و انگیزه روشن، ویژگی انسان کارآمد است.

آدمی می تواند بارها و بارها به شیوه های گوناگون قهرمان شود.

آدمی با کینه، زندگی را بر دوستان نیز تنگ می کند.

آدمهای پاک نهاد درهای وجودشان را پس از ناسپاسی می بندند، نه پیش از آن.

آدمهای بزرگ به خوشی های کوتاه مدت تن نمی دهند.

آدمهای آرمانگرا زمانی که به نادرست بودن آرزویی پی می برند، برای ادامه آن پافشاری نمی کنند.

آدم مادی گرا جاده های احساسش کم رفت و آمد است.

آدم خودبین، چاره ای جز فرود آمدن ندارد.

آدم خودباور هیچ گاه برای رسیدن به مادیات، ارزشهای انسانی را زیر پا نمی گذارد.

آدم بی مایه، همه افراد را ابزار رسیدن به خواسته های خود می سازد.

اگر آماده نباشیم، ارزشمندترین زمانها را نیز از دست خواهیم داد و کسی که آماده نیست، بخت کمتری برای پیروزی خواهد داشت؛ آمادگی یعنی به روز بودن در هر حرفه و کاری.

اگر دست تقدیر و سرنوشت را از یاد ببریم، پس از پیشرفت نیز افسرده و رنجور خواهیم شد.

الگوی انسانی شما هر چه بزرگتر باشد، سرنوشت زیباتری در برابر شماست.

همای بخت بر شانه ات نخواهد نشست، مگر آنکه شانه ای به گستره و پهنای کوهستان داشته باشی.

بخشیدن تخت و اورنگ به خویشاوندان از زبونی است.

بخشیدن تخت و اورنگ به خویشاوندان، نتیجه ضعف و ناتوانی است.

دانش امروز شکوه بسیاری در پی داشته، اما نیروی آرامش بخشیدن به روان ما را ندارد؛ امنیت را بزرگان خردمند به ما می بخشند.

راز اندوختن خرد، یکرنگی و بخشش است.

شما با گذشت، چیزی را از دست نمی دهید، بلکه به دست می آورید.

گفتگو با خردمندان و دانشوران، یک گوهر و پاداش کمیاب است.

هرگز هنگام گام برداشتن به سوی آرمان بزرگ، نگاهت به کسانی که دستمزد خود را پیشاپیش می خواهند نباشد! تنها به توانایی های خود بیندیش.

پدر و مادر، زندگیشان را با فروتنی به فرزند می بخشند.

تنها مادر و پدر خواسته های فرزند را بی هیچ چشم داشتی بر آورده می سازند.

سرپرستانی که از ارزش سربازی می کاهند و پدر و مادرانی که مانع میهن داری فرزندان خویش می شوند، به کشورشان پشت کرده اند.

فرزند نانجیب، آتش عمر پدر است.

اسنخوان بندی فریاد، پاسخ هزاران ستم بی صداست.

کودکی که بدون پرسش ما به گناه خویش اعتراف می کند، در حال گذراندن نخستین گامهای قهرمانی است.

هر آرزویی بدون پژوهش و تلاش به سرانجام نخواهد رسید.

آینده جوانان را از روی خواسته ها و گفتار ساده شان می توان حدس زد. مپنداریم که میزان دارایی و یا امکانات آنها دلیلی بر پیروزی و شکست آنهاست، تنها [مسئله ی] مهم، خواسته و آرزوی آنهاست.

برای رسیدن به کامیابی نباید از شکست های پیشین خیلی ساده بگذرید، شناخت موشکافانه آنها، پیشرفت شما را در پی خواهد داشت.

شکست های زندگی، درهای پیروزی را می گشاید و خودپسندی، درهای پیروزی را یکی پس از دیگری می بندد.

فرومایگان پس از پیروزی، حریف شکست خورده خویش را به ریشخند می گیرند.

مشورت با خردمندان، پیروزی در پی دارد.

آنکه به خرد توانا شد، ترس برایش نامفهوم است.

ترس از جدایی، جدایی به بار می آورد.

سربازی که می ترسد، جان خود و دیگر سربازان را به خطر می افکند.

هیچ گاه از داشتن دشمن نترس، [بلکه] از انجام ندادن درست آرمانهای خویش بترس.

آسیب دیده همیشه درهای رویاهایش کوچک و کوچکتر می شود، مگر با امید که شرایط ما را دگرگون می سازد.

اگر از خودخواهی کسی به تنگ آمده ای، او را خوار مساز؛ بهترین راه آن است که چند روزی رهایش کنی.

خودبینی، چنبره و محیط گیرایی اش درون است و افتادگی، پیرامون و بیرون ماست و این می تواند همگان را به سوی ما بکشاند.

خودخواهی، کاشی سادگی روانت را خواهد شکست.

نادانی، خودخواهی به بار می آورد.

اگر شیفته کارت نباشی، روانت بیمار می شود و در نهایت پیکرت از پای در خواهد آمد.

دارایی با ارزش تر از تندرستی نمی شناسم.

گاهی تنها راه درمان روانهای پریشان، فراموشی است.

تنهایی برای جوان ارزشمند و برای پیر آزار دهنده است.

همواره تنهایی، توانایی به بار می آورد.

آن که نمی تواند از خواب خود برای فراگیری دانش و آگاهی بکاهد، توانایی برتری و بزرگی را ندارد.

با احساس می شود پند و اندرز داد، اما ساماندهی به کشور نیاز به هنجار و چهارچوبی توانمند دارد.

در دراز مدت هیچ نیرویی نمی تواند در برابر فرهنگ و هنر ایستادگی کند.

فرمانروایانی که یک شبه توانمند می شوند با تلنگری فرو می ریزند.

فرهنگ های هم ریشه انگیزه ای توانمند است که موجب همبستگی کشورها در آینده می شود.

گربه را آزار مده، او نمی تواند به تو وفادار بماند؛ این هنجار عاطفی اوست.

یک آموزگار ناپخته می تواند سالها شاگردان خود را گمراه و سرگردان کند.

جایی که شمشیر هست آرامش نیست.

هر آن که خردمندتر است اهریمن بیشتر به او حمله می کند. در میدان جنگ و آوردِ او، هزاران فتنه و افسون کشته شده را خواهی دید.

از روی خواسته ها و گفتارهای ساده جوانان می توان به آینده آنها پی برد؛ تنها خواسته و آرزوی آنها گواه آینده است.

اندرز جوان باید کوتاه، تازه و داستان وار باشد.

آنکه کارش را دوست ندارد، خیلی زود پیر می شود.

پیران فریبکار، آتش زندگی جوانانند.

آنکه می دزدد، جز حق خویش چیزی نمی ستاند. اما این ستاندن، نفرین و خواری ابدی در پی دارد.

اگر نتوانیم به تبار خویش سامانی درست ببخشیم، مانند این است که در خانه ای بی دیوار زندگی می کنیم.

تبار بی ریش سفید همچون خانه بی سقف است.

چه دودمانی از بد اندیشان برجاست؟ هیچ.

دودمانی که بزرگان و ریش سفیدانش خوار باشند، به کالبد بیجانی ماند که خوراک جانوران دیگر شود.

شباهنگام برای خانواده و نزدیکانت نامه بنویس و در روز برای اربابان و سرپرستان.

تنبلی، خشم بدن را در پی دارد و بدن چه زود لرزش و جنبش آن را بروز می دهد.

در خواب می توانی نیروی روان خویش را بنگری.

بداندیش همیشه کارش گره می خورد.

کردار ناپسند خویش را با دارایی زیاد هم نمی توانی پنهان سازی.

کردار ناپسند خویش را با زر هم نمی توانی پنهان سازی.

کیهان دارای ساختاری هدفمند است. این ساختار به آن پویایی بخشیده و برآیندی شگرف در آن بر جای می گذارد.

نخستین گام بهره کشان کشورها نابودی بزرگان و ریش سفیدان است و سپس تاراج دارایی آنها.

اگر جانت در خطر بود، به جای پنهان شدن، بکوش همگان را از گرفتاری خویش آگاه سازی.

انسان خردمند، تار و پودهای اصلی زندگی را می یابد.

اهل خرد و فرهنگ همیشه زنده اند.

آنگاه که نمی دانم چه می گویم، جز راستی چیزی بر زبانم جاری نیست.

پیامد دانایی، پذیرفتن بایسته هاست.

جام عمر را جز با می دلدادگی به خرد و دانش پر مکن.

در زندگی نادان، سرانجام یک گره [مانند] صدها گره باز نشدنی است.

ریگهای ساحل خرد، نشیمنگاه پندارهای پاک و شبانه توست.

زیبارویی که می داند زیبای ماندنی نیست، پرستیدنی است.

شب زندگی برای خردمند همچون روز روشن است.

فرمانروایان نیرومند، مشاورانی باهوش و کارآمد در کنار خود دارند.

نادان همیشه از طمع و فزون خواهی خویش خسته است.

نتیجه گیری زود [هنگام] پس از رخدادهای مهم زندگی از بی خردی است.

هر پیوستنی، آگاهی و ثمره ای نو به ارمغان می آورد.

بدان، همواره آنکه برای رسیدن به تو از همه چیزش می گذرد، روزی تنهایت خواهد گذاشت؛ این هنجار دردناک زندگی است.

بسیاری در پیچ و خم یک راه مانده اند و همواره از خویشتن می پرسند ما چرا ناتوان از ادامه راهیم؟ به آنها باید گفت می دانی در کجا مانده ای؟ همانجایی که خود را پرمایه دانسته ای.

آن که درست سخن نمی گوید، داناترین هم که باشد، همگان بی سوادش می پندارند.

آنکه برای بهروزی آدمیان تلاش می کند و راه درست را نشان می دهد، بارها و بارها می زید و تا یاد و سخنش جاری است، او زاده می شود و باز هم.

آنکه راستی نپوید، گرفتار آمیزش با اهریمن است. فرزند این آمیزش فتنه و شورش است.

برای رسیدن به نیک نامی، گواهی برتر از راستی نیست.

برای نوشیدن شهد بهشت، همواره نگاهت به راستی و درستی باشد.

رَد راستی، رَد خویشتن است.

رد راستی، رد خویشتن است.

سرایش یک بیت درست از زندگی نیاز به سفری هفتاد ساله دارد.

صدها راه برای پند و اندرز دادن وجود دارد، اما در بیشتر موارد، بدترین گونه آن را که همان راستگویی است، برمی گزینیم.

اگر می خواهی دوستی ات پا برجا بماند، هیچ گاه با دوستت شریک مشو.

اگر می خواهی کسی را بزرگ کنی، پیوسته از او به دشمنی یاد کن.

برای آنکه همواره دوستانمان را نگاه داریم، بهتر است همیشه فاصله و بازه ای میان خود و آنها داشته باشیم.

بزرگواری، بی مهر و دوستی به دست نمی آید.

به ارزش نگاه دوست زمانی پی می بری که در بند دشمن و بدخواهان باشی.

دوستان فراوان نشان دهنده کامیابی در زندگی نیست، بلکه بیانگر نابودی زمان به گونه ای گسترده است.

هیچ گاه دشمن خویش را کوچک مپندار، چون او بهترین دوستت نیز هست. او انگیزه پیشرفت و پویش بیشتر را به تو خواهد داد.

رویش باغ سکوت در هنگامه خروش و همهمه ارزش خود را نشان می دهد.

اگر در بند زندگی روزمره تان شوید، نمی توانید گامی به سوی بهروزی بردارید.

بدخو، عمرش کم است.

تاریکی در زندگی ماندگار و ابدی نیست، برسان روشنایی.

در دوی زندگی همیشه حریف را شانه به شانه ات بپندار و همیشه با خود بگو تنها یک گام پیش ترم، تنها یک گام.

راهی جز نرمش و بازی با زندگی نیست.

ساده باش، آهوی دشت زندگی خیلی زود با نیرنگ می میرد.

سامانه همه گیر هستی با آنکه یکنواخت پنداشته می شود، رو به پویش و پیشرفت است. گردش آرام هستی نباید ما را فریب دهد. ما بخشی از یک برنامه بزرگ و پیش خواسته در کیهان هستیم که پیشرفت را در نهاد خود دارد.

گیتی همواره در حال زایش است و پویشی آرام در همه گونه های آن در حال پیدایش است.

اگر کسی را با زیباترین منشها و صفات بخوانیم چیزی از ارزش ما نمی کاهد، بلکه او را دلگرم ساخته ایم آنگونه باشد که ما می گوییم.

معادل ابجد

سرپرستان

973

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری