معنی سرمشق
لغت نامه دهخدا
سرمشق. [س َ م َ] (اِ مرکب) قطعه ٔ نوشته ٔ خوش نویس که بعرف آن را تعلیم گویند. (غیاث). قطعه ٔ نوشته ٔ خوشنویس که بعرف آن را تعلیم گویند و آن را در نظر داشته مشق کنند. (آنندراج):
آیینه بود تخته ٔ مشق آن زمان که عقل
سرمشق روشنایی باطن ز ما گرفت.
نعمت خان عالی (از آنندراج).
بگذار از قلمرو تقدیر پا برون
سرمشق خویش ساز خط سرنوشت را.
ملا طاهر غنی (از آنندراج).
|| نمونه. || دستورالعمل.
فارسی به انگلیسی
Example, Exemplar, Exemplary, Exemplification, Lead, Model, Mold, Paragon, Pattern, Sample
فرهنگ معین
خطی که استاد محض نمونه برای شاگردان نویسد تا از روی آن مشق کنند، نمونه، الگو. [خوانش: (سَ. مَ) [فا - ع.] (اِمر.)]
فرهنگ عمید
خطی که آموزگار و معلم خط بنویسد تا شاگرد از روی آن مشق کند،
(صفت) نمونه، الگو،
حل جدول
الگو
راهنما و نمونه، خط نمونه آموزگار بر بالای صفحه برای نوشتن از روی آن
الگو و نمونه
الگو، نمونه، راهنما، خط نمونه آموزگار بر بالای صفحه برای نوشتن از روی آن
سرمشق و الگو
نمونه، طرح، راهنما
دن کیشوت ، رمان های سرمشق ، گالاتئا
اثری از سروانتس
دن کیشوت، رمان های سرمشق، گالاتئا
اثری از سروانتس
فرهنگ فارسی هوشیار
قطعه نوشته خوشنویس که بعرف آنرا تعلیم گویند
مترادف و متضاد زبان فارسی
فارسی به عربی
مثال، منظم القلب، نموذج
فارسی به آلمانی
Formen, Modell (n), Muster (n), Müstergültig, Schrittmacher, Vorbild (n)
معادل ابجد
700