معنی زردزخم

لغت نامه دهخدا

زردزخم

زردزخم. [زَ زَ] (اِ مرکب) بیماریی است جلدی که در پوست مبتلای بدان دانه های زردرنگ، ریز و آبدار پدید آید و پس از خشک شدن، پوسته پوسته می گردد و بدون گذاشتن هیچ اثری در روی پوست درمان می شود. میکرب این مرض همان «استرپتوکوک » است که بوسیله ٔ خراش یا جوش های موجود در پوست تولید زردزخم می کند. زردزخم بیشتر در روی صورت، بینی، پشت گوش و نواحی گردن ظاهرمی گردد و غالباً در سنین کودکی دیده می شود، ولی اشخاص بالغ هم بدان مبتلا می شوند. (فرهنگ فارسی معین).


ساری یاره

ساری یاره. [رَ / رِ] (ترکی، اِ مرکب) زردزخم. زرده قوبا. ادرفن.


زرده زخم

زرده زخم. [زَ دَ / دِ زَ] (اِ مرکب) قوباء. ادرفن. ساری یاره. زرده. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زردزخم شود.


زردابه

زردابه. [زَ ب َ / ب ِ] (اِ مرکب) آبی که از بعض جراحات چون زردزخم و جز آن تراود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زرداب. آب زرد:
اشکی که بباراند از دیده غریبی
آن جز همه زردابه و جز خون جگر نیست.
؟ (از جهانگشای جوینی).
رجوع به ترکیب آب زرد، در ذیل کلمه ٔ زرد شود. || زردچوبه. سپرک. زریر. (مقدمه الادب زمخشری، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).


شیرینک

شیرینک. [ن َ] (ص مصغر) هر چیز که کمی شیرین باشد. (ناظم الاطباء). مصغر شیرین. (برهان) (آنندراج). || (اِ مرکب) سعفه، و آن نوعی از جوش است که بر روی و اندام کودکان برآید. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (ازبرهان) (از فرهنگ جهانگیری). زردزخم. (فرهنگ فارسی معین). شیرینه. شیرنج. سعفه ٔ رطبه. (یادداشت مؤلف). || مرضی در اسب، یا درد دندان او. (یادداشت مؤلف). || گیاهی است از تیره ٔ شیرینکها که بطور طفیلی بر روی درختان بلوط و شاه بلوط می روید. (فرهنگ فارسی معین).
- شیرینکها، تیره ای است از گیاهان دولپه ای بی گلبرگ که بطور انگل بر روی درختان بلوط و شاه بلوط می روید. این گیاهان فاقد ریشه هستند و به وسیله ٔ مکینه هایی مواد لازم و ضروری را از گیاه میزبان خود اخذ می نمایند. برگهای گیاهان مزبور متقابل و کامل و بدون گوشوارک است. (فرهنگ فارسی معین).


شیرینه

شیرینه. [ن َ / ن ِ] (اِ مرکب) شیرینک و جوشی که در اندام و روی کودکان بهم رسد. (از برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء). سعفه. سعفه ٔ رطبه. شیرینج. شیرینک. شکوفه. زردزخم. (یادداشت مؤلف).شیرین. شیرونه. شیرینک. (از آنندراج) (انجمن آرا). ریشی است که بر سر کودکان برآید. (زمخشری). سعفه. (دهار). شیرینک. (فرهنگ جهانگیری). سعفه و شیرینه، بژه هایی بود که بر سطح تن برآید و غار نباشد یعنی بگوشت اندر دور فرونشود لیکن بعضی پهن باز شود و درد و سوزش و خارش کمتر بود و سعفه بیشتری بر پوست سر آید و شیرینه بر روی و دیگر اندامها باشد و سوزش شیرینه بیشتر از سوزش سعفه باشد و ترابنده تر از سعفه بود. و آنچه از سعفه ترابد ریمی بود غلیظ و لزج باشد که قوام آن چون انگبین بود و باشد که رقیق تر بود و باشد که خشک بود و هیچ از وی نترابد و باشد که شوره برآرد همچون نمک و آنچه از شیرینه ترابد رقیق باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی): سعفه؛ شیرینه که بر سر و روی کودک برآید. سعف، شیرینه که بر پتفوز شتر و سر و روی آن مانند گر بیرون آید و موی مژه و جز آن بریزاند. || اواغی، شیرینه که در کشتزار افتد. (منتهی الارب). مرق، مرقه؛ شیرینه که درکشت و پالیز افتد. (منتهی الارب). || بیماریی در ستور. (ناظم الاطباء) (از برهان). || چوبی که بدان چغرات را بشورانند تا مسکه برآید. (از برهان) (از فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء). || شبنم. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف). || (ص نسبی) منسوب به شیر. شیرین:
گر ز لبی شربت شیرین چشند
دست به شیرینه به رویش کشند.
نظامی.

فرهنگ عمید

زردزخم

بیماری عفونی واگیردار که با دانه‌های ریز چرکی بر روی پوست همراه است،


شیرینک

(پزشکی) جوش‌های ریزی که بیشتر روی پوست بدن کودکان تولید می‌شود، زردزخم،
(زیست‌شناسی) = دبق

حل جدول

زردزخم

بیماری پوستی واگیردار


بیماری پوستی واگیردار

زردزخم

معادل ابجد

زردزخم

858

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری