معنی دورانداختنی
لغت نامه دهخدا
دورانداختنی. [اَ ت َ] (ص لیاقت) هر چیز که سزاوار دورانداختن باشد. (ناظم الاطباء). راندنی. دور ساختنی. || به دور پرتاب کردنی. || فضله ای از هر چیزی. (ناظم الاطباء).
حل جدول
اسقاطی
کالاهای دورانداختنی
اسقاط
چیز دورانداختنی- اسباب و لوازم کمارزش
آتواشغال
چیز دورانداختنی، اسباب و لوازم کم ارزش
آت و آشغال
آتواشغال
چیز دورانداختنی، اسباب و لوازم کمارزش
آت و آشغال
چیز دورانداختنی، اسباب و لوازم کم ارزش
فرهنگ معین
خاکروبه، آشغال، هر چیز دورانداختنی. [خوانش: (اِ.)]
معادل ابجد
1326