معنی درشت‌اندام

مترادف و متضاد زبان فارسی

درشت‌اندام

تناور، عظیم‌الجثه، کوه‌پیکر،
(متضاد) لاغراندام


تناور

بزرگ‌جثه، تنومند، جسیم، درشت‌اندام، ستبر، عظیم‌الجثه، فربه، قوی‌هیکل،
(متضاد) نزار

فرهنگ عمید

عظیم الجثه

درشت‌اندام، تنومند،


کوه پیکر

درشت‌اندام، قوی‌هیکل،


کندواله

جوان تنومند،
درشت‌اندام،
قوی‌هیکل،


ضخم

کلُفت، ستبر،
چاق، فربه، درشت‌اندام،


دیواستنبه

مرد قوی‌هیکل و درشت‌اندام و زشت،


غضنفر

(زیست‌شناسی) = شیر۱
مرد درشت‌اندام و درشت‌خوی،


کلندر

قوی‌هیکل، تنومند، درشت‌اندام،
قلندر،
چوب بزرگ و ناتراشیده،


فرنی

تهیه‌شده در فرن، به‌ویژه نوعی نان گردۀ کلفت،
مرد درشت‌اندام،


اژدها

در افسانه‌ها، ماری با بال‌های بزرگ و چنگال‌های قوی و دم دراز که از دهانش آتش بیرون می‌آمد،
مار بسیاربزرگ،
(نجوم) از صورت‌های فلکی نیمکرۀ شمالی به شکل اژدها، تِنّین،
[قدیمی، مجاز] اسب قوی و درشت‌اندام،
[قدیمی، مجاز] شمشیر دراز و ستبر: به آوردگه رفت چون پیل مست / یکی پیل زیر اژدهایی به دست (فردوسی: ۲/۵۶)،

معادل ابجد

درشت‌اندام

1000

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری