معنی دارالسلام

لغت نامه دهخدا

دارالسلام

دارالسلام. [رُس ْ س َ] (ع اِ مرکب) پایتخت کشور. (ناظم الاطباء). || بهشت را نیز گفته اند:
بزمگاهی دلنشین چون قصر فردوس برین
گلشنی، پیرامنش چون روضه ٔ دارالسلام.
حافظ.
|| (اِخ) لقب دمشق و بغداد بوده است:
سفر کرده بودم ز بیت الحرام
در ایام ناصر بدارالسلام.
(بوستان).
|| شیراز را هم گفته اند.
|| پایتخت کشور تانزانیا به آفریقا.

دارالسلام. [رُس ْ س َ] (اِخ) دهی از دهستان اردوغش بخش قدمگاه شهرستان نیشابور. دوازده هزارگزی شمال قدمگاه. کوهستانی معتدل و دارای 230 تن سکنه. آب آن از قنات و رودخانه. محصول آن غلات، بن شن، پنبه. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).

فرهنگ معین

دارالسلام

جای سلامت، پایتخت، بهشت. [خوانش: (رُ سَّ) [ع.] (اِمر.)]

فرهنگ فارسی آزاد

دارالسلام

دارُالسَّلام، لقب خاص بغداد می باشد. بعدها نام پایتخت کشور تانزانیا نیز گردید

دارُالسَّلام، جای امن- سرزمین سلامتی- دیار خدا- بهشت- جنت

فرهنگ عمید

دارالسلام

سرای سلامت،
بهشت،
شیراز،

حل جدول

دارالسلام

بزرگترین شهر تانزانیا


آروشا، دارالسلام

شهری در تانزانیا


آروشا ، دارالسلام

شهری در تانزانیا


کشور آفریقایی با مرکز دارالسلام

تانزانیا


مرکز تانزانیا

دارالسلام


پایتخت تانزانیا

دارالسلام

مترادف و متضاد زبان فارسی

دارالسلام

ارم، بهشت، پردیس، جنان، جنت، خلد، فردوس، مینو،
(متضاد) جحیم، دوزخ

فرهنگ فارسی هوشیار

دارالسلام

‎ آرامکده، پردیس، پایتخت

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

دارالسلام

367

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری