معنی خزانه‌دار

حل جدول

خزانه‌دار

گنجور

خازن

‌مستوفی


مستوفی

خزانه‌دار

مترادف و متضاد زبان فارسی

خزانه‌دار

خازن، صندوقدار، کلیددار، گنجور، مستوفی


مستوفی

خزانه‌دار، خزانه‌دار کل، محاسب


گنجور

خازن، خزانه‌دار، خزینه‌دار، گنج‌بان، صاحب‌گنج، گنج‌دار


خازن

خزانه‌دار، خزینه‌دار، گنجینه‌دار، انباردار، انباره، نگهبانی، اندوزه، کندانسر، کندانساتور

فرهنگ عمید

گنجور

صاحب‌گنج، خزانه‌دار،


گهبد

خزانه‌دار،
صراف،


گنج بان

نگهبان گنج، خزانه‌دار،


خزانه داری

شغل و عمل خزانه‌دار،
محلی در وزارت دارایی که درآمدهای دولت در آنجا جمع می‌شود،


سقلاط

سقلاطون: ز بس شقایق گویی خزانه‌دار فلک / به گرد دامن کهسار می‌کشد سقلاط (نزاری: لغت‌نامه: سقلاط)،


خازن

(برق) آلتی در بعضی دستگاه‌های برقی که انرژی برق در‌ آن ذخیره می‌شود، جریان مستقیم را مسدود می‌کند، و جریان متناوب را عبور می‌دهد،
(صفت) [جمع: خَزَنَه و خُزّان] [قدیمی] نگهبان خزانه، خزانه‌دار،

معادل ابجد

خزانه‌دار

868

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری