معنی خالکوبی
فرهنگ معین
(حامص.) عمل نقش زنی به وسیله سوزن بر پوست بدن.
حل جدول
تتو
نوعی خالکوبی
تتو
خالکوبی ابرو
تتو
نوعی خالکوبی ابرو
تتو
تتوی بدن
خالکوبی
تتو
نوعی خالکوبی ابرو
فرهنگ فارسی هوشیار
فند کوبی عمل خال کوبیدن
واژه پیشنهادی
تتو
نقشونگاری که با یک مادۀ رنگی و سوزن در پوست بدن ایجاد میکنند
خالکوبی
از رمانهای درباره افراد مفقودالاثر
دختری با خالکوبی اژدها
از رمانهایی درباره آدمکشان زنجیرهای
دختری با خالکوبی اژدها
از رمانهایی درباره زنستیزی
دختری با خالکوبی اژدها
فرهنگ عمید
نوعی خالکوبی، به ویژه روی ابرو و لب،
گویش مازندرانی
کوبیدن، تکان دادن، خواجه کردن، مقطوع النسل کردن، خالکوبی...
معادل ابجد
669