معنی حاصد

لغت نامه دهخدا

حاصد

حاصد. [ص ِ] (ع ص) نعت فاعلی از حَصد و حَصاد [ح َ / ح ِ]. درونده. دروکننده. دروگر. (منتهی الارب). || قطعکننده. ج، حصده و حصاد. (منتهی الارب).


حصدة

حصده. [ح َ ص َ دَ] (ع اِ) ج ِ حاصد. درودگران.


حصاد

حصاد. [ح ُص ْ صا] (ع ص، اِ) ج ِ حاصد. حصده. دروگران. درودگران.

حصاد. [ح َص ْ صا] (ع ص) حاصد. دروگر. لغت مبالغه از حصاد. دروگر. (مهذب الاسماء). درودگر.


دروگر

دروگر. [دِ رَ / رُو گ َ] (ص مرکب) شخصی که غله می برد و درو می کند و او را به عربی حصّاد خوانند. (برهان). قطع کننده ٔ زراعت. (غیاث). درو کننده. (شرفنامه ٔ منیری). که درو کند. حاصد:
دروگر زمانست و ما چون گیا
همانش نبیره همانش نیا.
فردوسی.

فرهنگ معین

حاصد

(ص) [ع.] (اِفا.) دروگر. ج. حصاد.

حل جدول

حاصد

دروگر

درو کننده

درو کننده، دروگر


درو کننده

حاصد


دروکننده

حاصد

مترادف و متضاد زبان فارسی

حاصد

دروگر، دروکننده،
(متضاد) خوشه‌چین

فرهنگ فارسی هوشیار

حاصد

درو کننده

فرهنگ فارسی آزاد

حاصد

حاصِد، دِرو کننده (جمع:حُصّاد)،

معادل ابجد

حاصد

103

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری