معنی جر
فرهنگ معین
(جَ رّ) [ع.] (مص م.) کشیدن، فرو کشیدن.
(جِ رّ) (اِ) صدای پاره شدن پارچه.
شکاف، رخنه، شکاف زمین. [خوانش: (جَ) (اِ.)]
(جُ) (اِ.) اسب.
فرهنگ عمید
در نحو عربی، حرکت زیر دادن به کلمه،
[قدیمی] بهسوی خود کشیدن،
[قدیمی] کشیدن، امتداد دادن،
(اسم) اعراب کسره، زیر،
* جرِّاِثقال: [قدیمی] =جرثقیل
صدای پاره کردن چیزی مانند کاغذ، پارچه، و امثال آنها،
* جر خوردن: (مصدر لازم)
پاره شدن پارچه یا کاغذ،
شکاف برداشتن،
* جر دادن: (مصدر متعدی) پاره کردن چیزی مانند کاغذ، پارچه، و امثال آنها،
* جر زدن: (مصدر لازم)
انکار کردن و زیر پا گذاشتن مقررات در بازی،
[مجاز] از دادن تاوان خودداری کردن،
زین اسب،
شکاف، رخنه، چاک،
شکاف زمین: ایزد بر آسمانت همیخواند / تو خویشتن چرا فکنی در جر (ناصرخسرو: ۴۶)،
جوی، نهر کوچک،
حل جدول
یعنی لج است یعنی غضب و اوقات تلخی.
پاره کردن
در بازی می زنند
پاره کردن، در بازی می زنند
جر انداختن
باعث جر شدن
فارسی به انگلیسی
Tear
عربی به فارسی
ازی , کاهنده , مفعول به , مفعول عنه , مفعول منه , صیغه الت , رافع , مربوط به مفعول به یا مفعول عنه
گویش مازندرانی
فرهنگ فارسی هوشیار
کشیدن (اسم) شکاف (عموما)، زمین شکافته تراکهای زمین، بن کوه. -4 خندق کم عرضی که دور باغها و مزارع کنند تا مانع رفتن حیوانات گردد. (اسم) زین اسب. (مصدر) کشیدن فرو کشیدن، یا جراثقال (ثقیل) یا جر ذیل. دامن کشیدن، جلب کردن، اخذ کردن چیزی را بچاپلوسی و شیرین زبانی از کسی گرفتن، (اسم) کشمکش نزاع: (فلان همیشه کارش جر و دعوی با مردم است. ) -5 (اسم) حرکت کسره. یا جر و مد. زیر و بالا کشیدن و بیش و کمی آب دریا.
جر جر
خرمنکوب آهنی
فرهنگ عوامانه
یعنی لج است یعنی غضب و اوقات تلخی, گویند فلانی از بس بیهوده اصرار کرد جرم انداخت (یا جرم گرفت)
فرهنگ فارسی آزاد
جَرّ، (جَرَّ، یَجُرُّ) کشیدن، جذب کردن، مرتکب شدن، به آخر کلمه صدای کسره دادن،
معادل ابجد
203