معنی ثلاث

ثلاث. [ث َ] (ع عدد، ص، اِ) ثلاثه. سه: اقانیم ثلاث. ظلمات ثلاث. موالید ثلاث. || سه زن.

ثلاث. [ث َ] (اِخ) نام موضعی است.

ثلاث. [ث ِ] (ع ص) سوم. سیم. ثالث.

ثلاث. [ث ُ] (ع ص) ثالث. || سه سه. || سه گان. (مجمل). مَثلث.

ثلاث الف. [ث َ ث َ اَ] (ع عدد مرکب، ص مرکب، اِ مرکب) سه هزار.

ثلاث عشر. [ث َث َ ع َ ش َ] (ع عدد مرکب، ص مرکب، اِ مرکب) سیزده.

ظلمات ثلاث. [ظُ ل ُ ت ِ ث َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) ظلمات سه گانه که در قرآن کریم آمده است، کنایه از سه تاریکی است که یونس علیه السلام را پیش آمد، یکی تاریکی شب، دوم تاریکی شکم ماهی، سوم تاریکی قعر دریا و برخی گویند کنایه از کدورت طبعی و هوای نفسانی و خاصیت حیوانی باشد، یا کنایه از کدورات طول و عرض و عمق عالم سفلی است. و به اعتقاد بعضی قوله تعالی: فی ظلمات ثلاث (قرآن 6/39)، کنایه از تاریکی مشیمه و تاریکی شکم مادر و تاریکی رحم باشد. (غیاث) (آنندراج):
می کند در طبایع اربع
ظلمات ثلاث را انوار.
خاقانی.

ام ثلاث. [اُم ْ م ِ ث َ] (ع اِ مرکب) مرغ قطا. (المرصع). || مادری که سه شکم زاییده باشد. بعد از آن ام اربع گفته نمیشود بلکه ام رابع و ام خامس می گویند. (از المرصع).

حرکات ثلاث. [ح َ رَ ت ِ ث َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) فتحه، ضمه، کسره. یا زبر، پیش، زیر. مقابل سکون و جزم. حروف مصوته. رجوع به حرف مصوت و فتحه و زبر وکسره و زیر و ضمه و پیش و نیز رجوع به اعراب شود.

سه سه سه سگان (اسم) سه سه تا. یا موالید ثلاث. جماد نبات حیوان. (صفت) ثالث سوم، سه سه. -3 سه گان مثلث. سه

سه‌گانه،

سوم، ثالث، سه، سه‌گانه

(ثَ) [ع.] (اِ.) سه، سه تا.

سه عرب

ثُلاث، سه تا سه تا، سه به سه،

1031