معنی ثالث
لغت نامه دهخدا
ثالث. [ل ِ] (ع ص، اِ) نعت فاعلی از ثلث. || سوم. || سه کننده. || شخص خارجی: و هر راز که ثالثی در آن محرم نشود هر آینه از اشاعت مصون ماند. (کلیله و دمنه).
- شخص ثالث، در مرافعات آنکه نه مدعی و نه مدعی علیه است و دعوی مابه الادّعا کند. (اصطلاح عدلیه).
ثالث ثلاثه
ثالث ثلاثه. [ل ِ ث َ ث َ] (ع اِ مرکب) سوم از سه یعنی یکی از سه. (مجمل اللغه):
فرستم نسخه ٔ ثالث ثلاثه
سوی بغداد در سوق الثلاثا.
خاقانی
|| نام ستاره ای ؟
- گویندگان ثالث ثلاثه، ترسایان:
ثالثاً تا از تو بیرون رفته ام
گوئیا ثالث ثلاثه گفته ام.
(مثنوی).
اختلاف ثالث
اختلاف ثالث. [اِ ت ِ ف ِ ل ِ] (ترکیب اضافی یا وصفی، اِ مرکب) نزد علماء هیئت عبارت است از تعدیل ثالث و شرح آن در ضمن معنی لفظ تعدیل بیاید. (کشاف اصطلاحات الفنون).
محمودشاه ثالث
محمودشاه ثالث. [م َهَِ ل ِ] (اِخ) دوازدهمین از سلاطین گجرات هند. (944- 961 هَ. ق.). (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام ص 282).
بیرم ثالث
بیرم ثالث. [ب َ رَ م ِ ل ِ] (اِخ) محمد بیرم ثالث از خاندان بیرم تونس متولد 1201هَ.ق. وی در سال 1229 هَ. ق. به سمت مفتی و شیخ الاسلامی و در سال 1247 هَ. ق. به نقیب الاشرافی منصوب شد و در 1259 هَ. ق. درگذشت. (از معجم المطبوعات).
فارسی به انگلیسی
Tertiary, Third
فرهنگ معین
سوم، آن که نه مدعی و نه مدعی علیه است و دعوی مابه الادعا کند. [خوانش: (لِ) [ع.] (ص.)]
حل جدول
فارسی به عربی
ثلث
فرهنگ عمید
سوم،
* ثالث ثلاثه: [قدیمی]
سوم از سه،
[مجاز] در مسیحیت، هریک از اقنومهای سهگانه، شامل پدر، پسر، و روحالقُدُس،
مترادف و متضاد زبان فارسی
سوم، سومین
فرهنگ فارسی هوشیار
شخص خارجی، سوم
ثالث ثلاثه
سوم سه (ترجمان القرآن ص 32) سوم از سه تا (اشاره به تثلیت عیسویان) : ((فرستم نسخه ثالث ثلاثه سوی بغداد در سوق الثلاثا. )) (خاقانی) ((ثالثا تا از تو بیرونه رفته ام گوییا ثالث ثاتثه گفته ام. )) (مثنوی) توضیح ماخوذ از آیه 77 سوره (مائده) : ((لقد کفر الذین قالوا ان الله ثالث ثلاثه و ما من اله الا الله واحد. ))
فرهنگ فارسی آزاد
ثالِث، سوّم، سومین،
فارسی به آلمانی
Dritt-, Dritte, Dritter
معادل ابجد
1031