معنی تولیدمثل

حل جدول

تولیدمثل

زکوزای

واژه پیشنهادی

انگلیسی به فارسی

breeding

تولیدمثل

سوئدی به فارسی

hckning

پرورش، تولیدمثل، تعلیم وتربیت،


avel

پرورش، تولیدمثل، تعلیم وتربیت،


djuruppf dning

پرورش، تولیدمثل، تعلیم وتربیت،


uppfdande

پرورش، تولیدمثل، تعلیم وتربیت،

فرهنگ عمید

تخمک

یاختۀ جنسی تولیدمثل ماده،


تخم گذار

جانوری که تخم بگذارد و به‌وسیلۀ تخم تولیدمثل کند،

گویش مازندرانی

زکه زه هاکردن

زیاد شدن – تولیدمثل کردن


زکه زه کاردن

تولیدمثل کردن و ازدیاد نسل

فرانسوی به فارسی

levage (nom masculin)

پرورش , تولیدمثل , تعلیم وتربیت.

مترادف و متضاد زبان فارسی

بچه آوردن

زاییدن، دارای فرزند شدن، تولیدمثل کردن، بچه کردن


زایش

تناسل، تولیدمثل، زادوولد، زاییدن، تولد، میلاد، ولادت،
(متضاد) مرگ


توالد

تناسل، تولید مثل، زادن، زادوولد، زایش، تولیدمثل کردن، زادوولد کردن

معادل ابجد

تولیدمثل

1020

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری