معنی توالد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

توالد. [ت َ ل ُ] (ع مص) بهم (با هم) بزادن. (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (منتهی الارب). بهم زادن. (دهار) (از اقرب الموارد). از یکدیگر زادن. (آنندراج). زه و زاد. زاد و زه. تناسل. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || بسیار شدن قوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بسیار شدن فرزند. (آنندراج). بسیار شدن. (از اقرب الموارد). یقال: توالدوا؛ ای کثروا و ولد بعضهم بعضاً. (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.

فرهنگ معین

از یکدیگر زادن، بسیار فرزند آوردن. [خوانش: (تَ لُ) [ع.] (مص ل.)]

فرهنگ عمید

بسیاربچه آوردن، بسیارشدن قوم به‌واسطۀ فرزند بسیار زادن،
تولیدمثل کردن، زادوولد کردن،

مترادف و متضاد زبان فارسی

تناسل، تولید مثل، زادن، زادوولد، زایش، تولیدمثل کردن، زادوولد کردن

فرهنگ فارسی هوشیار

بهم زادن، تناسل، بسیار شدن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر