معنی تسمح

لغت نامه دهخدا

تسمح

تسمح. [ت َ س َم ْ م ُ] (ع مص) مسامحه و سهل کاری. (فرهنگ نظام). سهل گرفتن در چیزی. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد).


حزم

حزم. [ح َ] (اِخ) حدیدا. نام موضعی است و مرار شاعر در بیت ذیل نام آن برده:
یقول صحابی اذ نظرت صبابه
بحزم حدید اما بطرفک تسمح.
(معجم البلدان).


ظافر

ظافر. [ف ِ] (اِخ) ابن محمدبن صالح بن ثابت الانصاری العدوی. وی مردی تهیدست و نیکوکار بود و نظمی نیکو داشت و شیخ ابوحیان از وی اخذ روایت کرده است. از اوست:
تمیس فتخجل الاغصان منها
و تزری فی التلفت بالغزال
و تحسب بالازار لقد تغطت
و قد ابدت به کل الجمال
سلوها لم تغطی البدر تیها
و تسمح للنواظر بالهلال
و لم تصلی الحشا بالعتب نارا
و فی الفاظها برد الزلال.
رجوع به الدّرر الکامنه چ حیدرآباد ج 2 ص 233 شود.


احمد

احمد. [اَ م َ] (اِخ) ابن شاهین قبرسی ادیب لغوی شاعر و مترسل. پدر او شاهین از مردم جزیره ٔ قبرس بود و در جنگی اسیر ترکان گشته یکی از امرا وی را به پسری خویش برگزید و او بتدریج در مناصب لشکری ترقی کرد تا یکی از اعیان شام شد و احمد صاحب ترجمه در دمشق متولد گردید و در جوانی مانند پدر در زی لشکریان بود تا در وقعه ای اسیر گشت و پس از رهائی از کار سپاهی گری کناره گرفت و به ادب و علم اقبال کرد و شهرت بسیار یافت و در یکی از مدارس دمشق تدریس میکرد. کتابی در لغت عرب کرده است موسوم به فاخر و اشعار نیکو از او بسیار نقل کرده اند. ولادتش به سال 995 و وفات او در 1053 هَ. ق. بوده است و در وفات او گفته اند:
قلت لماقضی ابن شاهین نحبا
و هو مولی یشیر کل الیه
رحم اﷲ سیدا و عزیزا
بکت الارض و السماء علیه.
و او راست:
فصل الشباب و ماهنیت من الهوی
و بدالمشیب و فی ّ فضل تصابی
و غدوت اعترض الدیار مسلما
یوما فلم تسمح برد جوابی
فکانها و کاننی فی رسمها
اعشی بحدق فی سطور کتاب.

حل جدول

تسمح

آسان گرفتن


اسان گرفتن

مساهله، تساهل، تسمح، تسمح، مسامحه


آسان‌گرفتن

تسمح


آسان گرفتن

تسمح

تساهل، تسمح

فرهنگ فارسی آزاد

تسمح

تَسَمُّح، مُسامَحَه نمودن، سهل انگاری کردن،

معادل ابجد

تسمح

508

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری