معنی بردک

لغت نامه دهخدا

بردک

بردک. [ب َ دَ] (اِ) افسانه. (برهان) (ناظم الاطباء). لغز. چیستان. (برهان). افسانه. اغلوطبود که از یکدیگر پرسند. احجیه. (مهذب الاسماء). و بعربی لغز گویند. حجیا. (یادداشت مؤلف):
زبردکهای دورادور بسته
که از فکرش دل داناست خسته.
امیرخسرو.
بعضی بردک را بفتح اول بمعنی افسانه و بضم اول بمعنی لغز و چیستان گفته اند. (برهان). پردک. (آنندراج) (انجمن آرا). چربک. کردک. (شرفنامه ٔمنیری). اغلوطه و لغز و چیستان و رمز. (ناظم الاطباء). القیه. آبده. (مهذب الاسماء). رجوع به بردکی و بردشود. || افسانه را گویند که به قصه مشهوراست و در پارسی چیستان و در عربی لغز گویند بعضی بضم نیز گویند اصح آن پردک است یعنی در پرده. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). افسانه و قصه و فریب. || سحر و جادو. (ناظم الاطباء).

فارسی به انگلیسی

بردک‌

Puzzle, Riddle

فرهنگ عمید

بردک

لغز، چیستان،
افسانه،

حل جدول

فرهنگ معین

بردک

(بَ دَ) (اِ.) چیستان، معما.

فرهنگ فارسی هوشیار

بردک

افسانه، چیستان (اسم) لغز چیستان.


بو بردک

(اسم) بلبل


پازل

انگلیسی بردک


لغاز گوی

بردک گوی

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

بردک

226

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری