معنی بداخلاق

لغت نامه دهخدا

بداخلاق

بداخلاق. [ب َ اَ] (ص مرکب) تندخوی. بدخوی. بدکار:
کآن بداخلاق بیمروت را
سنگ بر سر زدن سزاوار است.
سعدی (صاحبیه).

فرهنگ معین

بداخلاق

(~. اَ) [فا - ع.] (ص.) تندخو، خشمگین. مق. خوش اخلاق.

حل جدول

بداخلاق

بدخو، تندخو، بدخلق، تندمزاج

کج خلق

کج‌خلق


تندخو و بداخلاق

آتشی مزاج


ترشرو و بداخلاق

اخمو


مثل فرد بداخلاق

گوشت‌تلخ

گوشت تلخ


بداخلاق و خشن

زفت

مترادف و متضاد زبان فارسی

بداخلاق

بداغر، بدخلق، بدخو، تندخو، تندمزاج، کج‌خلق، ناخلف،
(متضاد) خوش‌اخلاق، خوشخو

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

واژه پیشنهادی

انگلیسی به فارسی

ill natured

بداخلاق

معادل ابجد

بداخلاق

738

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری