معنی بایغوش
فرهنگ فارسی هوشیار
ترکی کوچ چغد (اسم) جغد.
فرهنگ معین
(بِ) (اِ.) بایغوش.
لغت نامه دهخدا
بیغوش. [ب َ / ب ِ] (ترکی، اِ) بوم. جغد. (یادداشت مؤلف). بایغوش. بایقوش. کوف. بوف. فاطمه خانم (در تداول عامه).
- مثل بیغوش، تنها.منزوی. (یادداشت بخط مؤلف).
مرغ حق
مرغ حق. [م ُ غ ِ ح َق ق](ترکیب اضافی، اِ مرکب) گونه ای جغد که در شب برای شکار و تغذیه از لانه اش خارج می شود و آوازش شبیه به کلمه ٔ «حق » است. جثه اش کمی از کبوتر بزرگتر است و دارای سرگردی است و پرهای خاکستری سیر متمایل به صورتی دارد و زیر شکمش زرد رنگ است. در اماکن متروکه و تنه ٔ درختان برای خود لانه می سازد. این پرنده برخلاف شهرتی که دارد پرنده ٔ بسیار مفیدی است زیرا از جوندگان کوچک و موذی وبرخی حشرات مضر تغذیه می کند به همین جهت باید در حفظ و نگهداری نسل آن کوشید. شب آهنگ. مرغ شباهنگ. شب آویز. دشت ماله. بیل باقلی. ابوحکب. چوک. هوگویک. چوکک. ضوع. بایغوش. بایقوش. بیغوش. مرغ حق گو. مرغ حق گوی.
- مثل مرغ حق، شب و روز نفرین کنان.(امثال و حکم دهخدا).
معادل ابجد
1319