معنی اندوهناکی
لغت نامه دهخدا
حل جدول
تالم
فرهنگ فارسی هوشیار
غمناکی غمگینی اندوهگینی.
اندهمندی
غمناکی غمگینی اندوهناکی.
اندوهگینی
غمگینی غمناکی اندوهناکی.
دل ماندگی
غمگینی اندوهناکی، ملالت، آزردگی.
اندهگینی
غمگینی غمناکی اندوهناکی.
اندوهمندی
غمناکی غمگینی اندوهناکی.
غمگنی
حالت و کیفیت غمگین اندوهناکی اندوهگینی.
مستمندی
گله مندی شکایت، غمگینی اندوهناکی، تهیدستی فقر.
تالم
دردناک شدن دردیافت ویدا (مصدر) درد یافتن اندوهگین شدن دردمندی نمودن، (اسم) اندوهناکی اندوهگنی. جمع: تالمات.
فرهنگ عمید
غمناک بودن، حالت غمناک، اندوهناکی،
فرهنگ فارسی آزاد
تَأَلُّم، دردمند شدن، درد دیدن، آزرده شدن، دردمندی و اندوهناکی،
معادل ابجد
147