معنی غمناکی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

غمناکی. [غ َ] (حامص مرکب) غمگین بودن. غمناک و اندوهگین بودن:
شد درین خشت خانه ٔ خاکی
خشت نمناک شد ز غمناکی.
نظامی.
دید کین خیلخانه ٔ خاکی
نارد الا غبار غمناکی.
نظامی.
خاک زر شد هیأت خاکی نماند
غم فرح شد خار غمناکی نماند.
مولوی.
کتبت قصه شوقی و مدمعی باکی
بیا که بی تو بجان آمدم ز غمناکی.
حافظ.
|| (ص نسبی) منسوب به غمناک. شخص اندوهگین:
چون گریزانی ز ناله ٔ خاکیان
غم چه ریزی بر دل غمناکیان.
مولوی (مثنوی).

فرهنگ عمید

غمناک بودن، حالت غمناک، اندوهناکی،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر