معنی اسباب‌بازی

حل جدول

واژه پیشنهادی

اسپینر، نوعی اسباب‌بازی برای تسکین استرس و افزایش تمرکز

نوعی اسباب‌بازی برای تسکین استرس و افزایش تمرکز

فرهنگ عمید

یویو

نوعی اسباب‌بازی بچه‌گانه،


روروک

اسباب‌بازی چرخ‌داری که کودکان نوپا به‌وسیلۀ آن راه رفتن می‌آموزند،


فرموک

گردنا،
نوعی اسباب‌بازی شبیه دوک که دور خود می‌چرخد،
گلولۀ نخ که روی دوک پیچیده شده باشد،


بازیچه

هرچه با آن بازی کنند،
اسباب‌بازی کودکان،
[قدیمی] غیر جدی، مزاح، شوخی: نگویند از سر بازیچه حرفی / کزآن پندی نگیرد صاحب هوش (سعدی: ۹۵)،


لعبت

هرچیزی که با آن بازی کنند، بازیچه، اسباب‌بازی، عروسک،
[مجاز] دلبر، معشوق زیبا: گفته‌امت مدحتی، خوب‌تر از لعبتی / سخت نکوحکمتی، چون حکم‌بن معاذ (منوچهری: ۱۷)،


بابانوروز

در فرهنگ ایرانی پیرمردی دارای ریش سفید انبوه و جامۀ دراز که در عید نوروز در خیابان‌ها گردش می‌کند و به کودکان شیرینی و اسباب‌بازی می‌دهد، نظیر بابانوئل، عمونوروز،


فرفره

نوعی اسباب‌بازی کاغذی سبک و پره‌دار که بر اثر جریان باد دور خود می‌چرخد، بادفر: با بی‌قرار دهر مجوی ای ‌پسر قرار / عمرت مده به ‌باد به افسون و فرفره (ناصرخسرو۱: ۴۳۰)،


جغجغه

نوعی اسباب‌بازی کودکان شبیه قوطی کوچک دسته‌دار که موقع تکان دادن صدا می‌کند،
(زیست‌شناسی) میوۀ گیاهی خاردار که پس از خشک شدن هرگاه آن را تکان بدهند دانه‌هایش در میان آن صدا می‌کند،

مترادف و متضاد زبان فارسی

بازیچه

اسباب‌بازی، عروسک، لعبت، ملعبه، آلت دست، مسخره، مضحکه

معادل ابجد

اسباب‌بازی

86

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری