معنی آوازخواندن

حل جدول

آوازخواندن

نغمه سرایی، ترنم

مترادف و متضاد زبان فارسی

چهچهه زدن

آوازخواندن، تحریر دادن

فرهنگ فارسی هوشیار

نواختن

(مصدر) (نواخت نوازدخواهدنواخت بنواز نوازنده نواخته نوازش) دست کشیدن بسر و روی کسی برای دلجویی، نوازش کردن تفقدکردن ملاطفت کردن: بنده حلقه بگوش ار ننوازی برود لطف کن لطف که بیگانه شود حلقه بگوش. (گلستان. چا. فروغی. بخ. ‎ 21) -3 خواهش کسی را برآوردن بمرادرسانیدن، آلت موسیقی را بصدا درآوردن ساززدن، آوازخواندن سرودن. ‎، بر زمین زدن.

معادل ابجد

آوازخواندن

726

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری