معنی آسیابان

لغت نامه دهخدا

آسیابان

آسیابان. (ص مرکب، اِ مرکب) آسبان. طَحّان:
چو بشنید از آسیابان سخُن
نه سر دید از آن کار پیدا نه بن.
فردوسی.
فروماند از آن آسیابان شگفت
شب تیره اندیشه اندرگرفت.
فردوسی.
هر آنکس که او فرّ یزدان ندید
از این آسیابان بباید شنید.
فردوسی.
گشاد آسیابان در آسیا
به پشت اندرش بار لختی گیا.
فردوسی.
بدو آسیابان بتشویر گفت
که جز تنگدستی مرا نیست جفت.
فردوسی.
بشد آسیابان دو دیده پرآب
بزردی دو رخسار چون آفتاب.
فردوسی.
پدرْمان یکی آسیابان پیر
بر این دامن کوه نخجیرگیر.
فردوسی.
از این آسیابان بپرسید مه
که بَرْسَم کرا خواهی ای روزبه ؟
فردوسی.
از بس که بر تو برگشت این آسیای گیتی
چون مرد آسیابان پرگرد آسیائی.
ناصرخسرو.
آسیابان را به بینی چون از او بیرون شوی
وندرین جا هم ببینی چشمت ار بیناستی.
ناصرخسرو.


خسرو آسیابان

خسرو آسیابان. [خ ُ رَ / رُو] (اِخ) نام آسیابانی است که یزدگرد سوم به وقت فرار از دست عربان به آسیای او پناه برد و او طمع در لباس یزدگرد کرد و شب هنگام سر آخرین شاه ساسانی را از تن جدا نمود. رجوع به ج 1 ص 560 یشتها شود.

فارسی به انگلیسی

تعبیر خواب

آسیابان

دیدن آسیابان در خواب به تاویل، مردی بود که مردم را دردست ا و روزی بود و چون آسیابان جوان بود، به تاویل نیکو باشد و اگر بیند که آسیاب به خر میگردد یا با شتر، و آردِ نیکو فرو می آید، دلیل بود که آسیابان را دولت و اقبال بود. اگر به وقت گردیدن، آسیابان بانگِ سنگِ آسیاب بشنود، کار وی قوی گردد. - محمد بن سیرین

حل جدول

آسیابان

صاحب آسیاب


کارگر آسیا

آسیابان


صاحب آسیاب

آسیابان

فرهنگ معین

آسیابان

(ص. اِ.) کسی که نگه داری و اداره آسیاب را بر عهده دارد.

فرهنگ عمید

آسیابان

کارگر آسیا،
کسی که در آسیا غلات را آرد می‌کند، صاحب آسیا،


خراسبان

آسیابان،

فرهنگ فارسی هوشیار

آسیابان

(صفت) متصدی و نگهبان آسیا صاحب آسیا آسبان طحان.


طحان

آسیابان


آسبان

آسیابان

انگلیسی به فارسی

miller

آسیابان

گویش مازندرانی

آسو وان

آسیابان


آسیو وون

آسیابان

معادل ابجد

آسیابان

125

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری