معنی آرم
لغت نامه دهخدا
فارسی به انگلیسی
Badge, Coat Of Arms, Device, Earmark, Insignia, Motto, Slogan
فرهنگ عمید
علامت مخصوص یک کشور، حزب، مؤسسه، سازمان، اداره، و مانند اینها که بر هرچیز وابسته به آن نقش میبندد،
فرهنگ فارسی هوشیار
فرانسوی نشانه، سرکاغذ (اسم) نشانه ای مشخص و معرف دولت اداره مو ء سسه کارخانه و مانند آن.
فارسی به ایتالیایی
distintivo
فرهنگ معین
[فر.] (اِ.) علامت و نشانه ای که مخصوص یک اداره دولتی یا هر مؤسسه دیگری باشد، نشانه (فره).
فرهنگ واژههای فارسی سره
نشان، نشانه
مترادف و متضاد زبان فارسی
علامت، مدال، نشان
گویش مازندرانی
واژه پیشنهادی
مارک
معادل ابجد
241