معنی آب‌سوار

لغت نامه دهخدا

آبسوار

آبسوار. [س َ] (اِ مرکب) حباب، و جمع آن آبسواران است:
آب که آن خیمه ز باران کند
دائره ٔ آبسواران کند.
امیرخسرو.
و آن را گنبد آب و کوپله و آبله و به عربی فقاعه و نفاخه نیز گویند.

فرهنگ معین

آبسوار

(سَ) (اِمر.) حباب.

حل جدول

فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

آبسوار

(اسم) حباب سوار آب.

مترادف و متضاد زبان فارسی

حباب

آب‌سوار، آب سواران، سرپوش شیشه‌ای، روچراغی، کاسه چراغ، روپوش چراغ

معادل ابجد

آب‌سوار

270

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری