معنی یدی

لغت نامه دهخدا

یدی

یدی. [ی َ] (ص نسبی) منسوب به ید. دستی. منسوب به دست و متصرفی. (ناظم الاطباء). دستی.
- صنایع یدی، صنایع دستی. آنچه از آلات و ادوات مصنوعات به دست ساخته شود.
- عمل یدی، جراحی. دستکاری. (یادداشت مؤلف).

یدی. [ی َدْی ْ] (ع اِ) دست. ید. (ناظم الاطباء). و رجوع به ید شود.

یدی. [ی َ دا] (ع اِ) لغتی است در ید. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).ید. (تاج العروس) (ناظم الاطباء). و رجوع به ید شود.

یدی. [ی َدْی ْ] (ع مص) نیکویی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). احسان کردن. (ناظم الاطباء). || سبقت کردن. (منتهی الارب). || زدن دست کسی را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). یدی فلاناً من یده، رفت دست وی و خشک شد و این نفرین باشد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (یادداشت مؤلف).

یدی. [ی ُ / ی َ / ی ِ دی ی] (ع اِ) ج ِ ید، و ایادی جمع الجمع آن است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به ید شود.

یدی. [ی َ دی ی] (ع ص نسبی) یدوی. منسوب به ید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ید شود. || مرد استادکار. (منتهی الارب). مرد چربدست. (مهذب الاسماء). مرد زیرک و حاذق و استادکار. (از ناظم الاطباء). || جامه ٔفراخ. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (از ناظم الاطباء).


بین یدی

بین یدی. [ب َ ن َ ی َ دَ] (ع ق مرکب) میان دو دست. در پیشگاه. جلو. پیش. برابر.
- بین یدی َّ، میان دو دست من. در پیشگاه من. پیش من.
- بین یدیها، پیش آن. (ترجمان القرآن جرجانی).

فارسی به انگلیسی

یدی‌

Blue-Collar, Manual

فرهنگ فارسی هوشیار

یدی

یدی در فارسی: دستی، کار دان، گشاد جامه، زندگی آسوده


بین یدی . .

میان دو دست. . . یا بین یدی. میان دو دست من.

فارسی به عربی

یدی

شغل یدوی، مصنوع بالید

ترکی به فارسی

یدی

هفت

فرهنگ فارسی آزاد

یدی

یَدَی، دو دست (در اصل یَدَین بوده که در حالت اضافه ن حذف شده است)،

یَدِِیّ، دستی، منسوب به دست، ماهر و استاد، فراخ (لباس)، راحت و آسوده (زندگی)،


بین یدی

بَینَ یدی، در مقابل، پیش روی بَینَ یَدَیَه: پیش رو و مقابل او،

حل جدول

یدی

دستی

معادل ابجد

یدی

24

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری