معنی یای

لغت نامه دهخدا

یای

یای. (اِ) دانش یای یا علم یای، دانش به کار بردن حجرالمطر است برای آوردن باران و برف که مغلان دانستندی. قام. (یادداشت مؤلف): قنقلی درمیان ایشان بود که علم یای یعنی استعمال حجرالمطر، نیک دانستی فرمود که آغاز یای نهاد و تمامت لشکر را یاسا فرمود تا بارانیها در ظهاره های جامه های زمستانی کنند و تا سه شبان روز از پشت اسب جدا نشوند و قنقلی به کار یای مشغول شد... (جهانگشای جوینی).
- یای گرفتن، عمل حجرالمطر کردن. (یادداشت مؤلف): یایچی ترک یای گرفت و لشکر از زیر پای اینها بیرون آمدند. (جهانگشای جوینی ج 1 ص 153). و رجوع به حجرالمطرشود.

یای. (اِ) نام حرف آخر الفبا: «ی » است. یاء. رجوع به «ی » شود.
- یای معکوس، یای کلان که طویل باشد به جانب دست راست کاتب. (غیاث اللغات).

یای. (ترکی، اِ) کمان تیراندازی. (غیاث اللغات). || موسم تابستانی. (غیاث اللغات). تابستان. فصل دوم از فصول سال پس از بهار و پیش از پائیز.


یای شهر

یای شهر. [ش َ] (اِخ) دهی است از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه دارای 250 تن سکنه است. آب آن از صوفی چای است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

فرهنگ فارسی هوشیار

معادل ابجد

یای

21

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری