معنی یائسه
فرهنگ معین
یائس، زنی که دیگر عادت ماهانه نشود. [خوانش: (~.) [ع. یائسه] (ص.)]
فارسی به انگلیسی
Menopausal
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
یائسه، بیحیض، عقیم، مایوس، ناامید، نومید
لغت نامه دهخدا
یائسگی. [ءِ س َ / س ِ] (حامص) حالت و چگونگی یائسه بودن. رجوع به ماده ٔ بعد شود.
یائسة
یائسه. [ءِ س َ] (ع ص) در تداول، مؤنث یائس. لیکن در عربی صفت «یائس » است بدون تاء مانند حائض. زن عقیم و نازا. زنی که بواسطه ٔ کهولت حائض نشود. ج، یائسات.
طلاق بائن
طلاق بائن. [طَق ِ ءِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) طلاق باین. طلاقی که از برای مطلق حق رجوع از آن در ایام عده ابتدا موجود نیست. طلاق زوجه ای که زوج با او نزدیکی ننموده باشد. طلاق زوجه ٔ یائسه و صغیره از جمله ٔ طلاقهای باین بشمارمیروند. و رجوع به ترجمه ٔ تبصره ٔ علامه ص 293 شود.
عدی
عدی. [ع ِدْ دی] (ص نسبی) (طلاق...) در مقابل طلاق غیر عدی. طلاق غیر عدی که زن عده نداشته باشد مانند طلاق قبل از دخول و طلاق زن یائسه. و طلاق عدی طلاقی است که عده داشته باشد و آن یا رجعی است که مرد در حال عده حق رجوع دارد یا بائن است که مرد این حق را ندارد مانند طلاق خلعی. رجوع به طلاق رجعی و نیز به عده و به شرایع صص 184- 186 شود.
داروها
جلوگیری از بارداری - پیشگیری از هیپرلازی اندومتر (رحمی) , درمان موقت سرطان پستان در خانم های یائسه , سرطان پروستات مردان
استروژن کنژوگه
درمان علائم گرگرفتگی و یائسگی , درمان استئوپورز, ضد نئوپلاسم , شکایت های مجرای ادراری و تناسلی در زنان یائسه, کمبود استروژن
معادل ابجد
76