معنی گوشمالی دادن
فارسی به انگلیسی
Chasten, Objurgate, Reprehend
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) سیاست کردن ادب کردن تنبیه کردن گوشمالی دادن: و هر که ظلم کردی بر رعیت گوشمال دادی، بلرزه و ارتعاش در آوردن سیمهای ساز های زهی و کوک کردن آنها.
گوشمالی
سیاست، تنبیه، مجازات
حل جدول
ادب کردن
تعزیر
تنبیه کردن
گوشمالی
تنبیه، ادب کردن
کنایه از ادب کردن
گوشمالی یاغیان
سرکوب
نکوهش و گوشمالی
تعزیر
لغت نامه دهخدا
گوشمالی. (حامص مرکب) سیاست. تنبیه. مجازات:
از حلقه ٔ او به گوشمالی
گوش ادبم مباد خالی.
نظامی.
رجوع به گوشمال شود.
- گوشمالی دادن، گوشمال دادن.
رجوع به گوشمال دادن شود.
|| در اصطلاح موسیقی کوک کردن و به ارتعاش درآوردن سیم یا زه ذوات الاوتار یا سازهای زهی:
مالشی بایست ما را زان که بربط را همی
گوشمالی شرط باشد تا درآید در نوا.
سنایی.
فرهنگ معین
(حامص.) تنبیه.
مترادف و متضاد زبان فارسی
تادیب، تنبیه، سیاست، مجازات
مشتومال دادن
ماساژ دادن، مشتمال دادن، تنبیه کردن، گوشمالی دادن
فارسی به عربی
توبیخ، عقاب
فارسی به آلمانی
Strafe [noun]
معادل ابجد
466