معنی گفتارها

حل جدول

گفتارها

اقوال، قول ها، سخن ها، حدیث ها

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

مفاد

گفتارها

فرهنگ فارسی هوشیار

اقوال

جمع قول، سخنها، گفتارها


اقاویل

(تک:اقوال تک: قول) گفته ها گفتارها (اسم) جمع اقوال جمع الجمع: قول گفتارها سخنان.


کلمات

کلمه ها، سخنان، گفتارها


علی اختلاف الاقوال

با گوناگونی گفتار ها با نگرش به گفته های گوناگون با (در نظر گرفتن) گوناگونی گفتارها.

انگلیسی به فارسی

Dialogue Director

مسؤول‌ گفتارها در فیلم‌

فرهنگ معین

اقوال

(اَ) [ع.] (اِ.) جِ قول، گفتارها.

فرهنگ فارسی آزاد

اقوال

اَقْوال، سخن ها، گفتارها، عقائد و نظریات (مفرد: قَوْل)،


اقاویل

اَقاوِیل، گفتارها، سخنان، عقائد و نظریات (مفرد: قَول، جمع: اَقْوال جمع الجمع: اَقاوِیل)،

لغت نامه دهخدا

پندی

پندی. [پ َ] (ص) منسوب به پند:
پذیرند از تو شاهنشاه صاحب
همه گفتارها بندی و پندی.
سوزنی.


ملفوظات

ملفوظات. [م َ](ع اِ) مأخوذ از تازی، کلمات و سخنان و گفتارها و الفاظ و بیانات.(ناظم الاطباء).


میانه گزیدن

میانه گزیدن. [ن َ / ن ِ گ ُ دَ] (مص مرکب) حد اعتدال برگزیدن. انتخاب حد وسط کردن در کارها و گفتارها. به اعتدال گراییدن:
ستوده کسی کومیانه گزید
تن خویش را آفرین گسترید.
فردوسی.
ز کار زمانه میانه گزین
چو خواهی که یابی ز خلق آفرین.
فردوسی.
میانه گزینی بمانی بجای
خردمند خواندت پاکیزه رای.
فردوسی.


مفاتیح

مفاتیح. [م َ](ع اِ) ج ِ مفتاح.(دهار).(ترجمان القرآن)(منتهی الارب)(اقرب الموارد). ج ِمفتاح: که به معنی کلید است.(غیاث). مفاتح: رأی صائب او مفاتیح مشکلات دولت و ملت بود.(سندبادنامه ص 204). و درود بر سید ثقلین... و اهل بیت اوکه مصابیح ممالک تقوی و مفاتیح ابواب ارشاد و هدی بودند.(سلجوقنامه ٔ ظهیری چ خاور ص 9). ارکان دولت و اعیان حضرت وصیت ملک بجا آوردند و تسلیم مفاتیح قلاع وخزاین بدو کردند.(گلستان). و رجوع به مفاتح شود.
- مفاتیح الکلم، گفتارها که غوامض معانی گشاید.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
||(ص) ناقه مفاتیح، ناقه ٔ فربه.(منتهی الارب)(از اقرب الموارد). ماده شتر فربه. ج، مفاتیحات.(ناظم الاطباء).


استغفر ا

استغفر ا. [اَ ت َ ف ِ رُل ْ لاه] (ع جمله ٔ فعلیه، صوت مرکب) بخشایش می جویم از خدای:
نگوید این چنین جز گبر گمراه
ازین گفتارها استغفر اﷲ.
ناصرخسرو.
مگوی این کفر و ایمان تازه گردان
بگوی استغفر اﷲ زین تمنا.
خاقانی.
سر دشمنان تو استغفر اﷲ
که خود دشمنان ترا سر نباشد
سخن بر سر دشمنت قطع کردم
که مقطع از این شعر بهتر نباشد.
؟
|| خدای ناکرده. هرگز:
مرا هر دم بر آن آرد ستیزش
که خیز استغفر اﷲ خون بریزش.
نظامی.
من رند و عاشق در موسم گل
آنگاه توبه ! استغفر اﷲ.
حافظ.
- استغفر اﷲ ربی و اتوب الیه و اسئله التوبه، بخشایش میجویم از خدای پروردگار خویش و بازمیگردم بسوی او. آمرزش خواهم از خدای خویش و بسوی او بازگردم.

معادل ابجد

گفتارها

707

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری