معنی دفترها

حل جدول

دفترها

دفاتر

فرهنگ فارسی هوشیار

جرائد

دفترها، جراید


اسناد تجارتی

تزده های بازرگانی دفترها دستک ها سفته ها چک ها


دفاتر

جمع دفتر، دفترها، کتابچه ها، نامه ها، روزنامه ها، طومارها


دفتر خوان

(صفت) کسی که در برابر پادشاه یا بزرگان دفترها را خواند.

مترادف و متضاد زبان فارسی

جراید

روزنامه‌ها، مطبوعات، دفاتر، دفترها، نیزه‌ها

فرهنگ معین

صحاف

(ص) [ع.] جِ صحیفه، دفترها، کتاب ها.


جراید

جمع جریده.، روزنامه ها، دفترها. [خوانش: (یِ) [ع.] (اِ.)]

لغت نامه دهخدا

دفتربند

دفتربند. [دَ ت َ ب َ] (اِ مرکب) بند دفترها. || (نف مرکب) اداره دار. || صحاف. (ناظم الاطباء).


نطاع

نطاع. [ن َطْ طا] (ع ص) آن که طعام را در نطع چیند و در چیدن زیرکی به کار برد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). که غذا را بر نطع وسفره بچیند. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). || کثیر التنطع. (المنجد). رجوع به تنطع شود. || که دفترها را جلد گیرد. (از المنجد).


فالگو

فالگو. (نف مرکب) فالگوی. آنکه فال زند و تعبیر کند و سرانجام آن را بگوید. فالگیر. فال زن. فالکباز:
همان نیز گفتار آن فالگو
که گفت او بپیچد ز تخت تو رو.
فردوسی.
بسان فالگویانند مرغان بر درختان بر
نهاده پیش خویش اندر پر از تصویر دفترها.
منوچهری.
مرد را عقل رایزن باشد
سغبه ٔ فالگوی زن باشد.
سنایی.


موجودی

موجودی. [م َ] (حامص) موجود بودن. مقابل معدومی. || (اِ) نقد. آنچه برجای است. آنچه از پول و اعتبار و ارز و لوازم و ابزار و اشیاء وجود داشته باشد. هرچه از مال و پول فی الحال موجود باشد: از دفترها همه ٔ موجودی را امروز از انبار گرفتم.
ترکیب ها:
- موجودی صندوق. موجودی دریافتی. موجودی داین. موجودی مدیون.


دفترخوان

دفترخوان. [دَ ت َ خوا / خا] (نف مرکب) دفترخواننده. کتاب خوان. شاهنامه خوان. کارنامه خوان. کسی که در برابر پادشاه یا بزرگان دفترها را خواند. (فرهنگ فارسی معین). آنکه کتاب برای شاهی یا امیری و مانند آنان خواند. (یادداشت مرحوم دهخدا): ابوالحسن علی بن محمد شابشتی کاتب کتابدار عزیزبن المعز العبیدی و دفترخوان او بود که کتاب برای او می خوانده است. (یادداشت مرحوم دهخدا از ابن خلکان).

فرهنگ عمید

آلبوم

دفتری با جلد مقوایی کلفت و برگ‌های ضخیم چسب‌دار با جیب‌های پلاستیکی برای نگهداری مجموعه‌های عکس‌، تمبر و غیره،
مجموعه‌ای که در آن این دفترها یا اشیا نگهداری می‌شود،
مجموعۀ آهنگ‌ها و ترانه‌های یک خواننده در یک یا چند کاست، صفحه، لوح فشرده و غیره،


ثبت

یادداشت کردن، نوشتن،
(صفت) نوشته، نوشته‌شده،
برقرار و پابرجا کردن،
قرار دادن،
* ثبت‌ احوال: سازمانی که وظیفۀ صدور شناسنامه و کارت ملی را بر عهده دارد،
* ثبت‌ اسناد: اداره‌ای که معاملات و نقل‌وانتقال‌های ملکی مردم را در دفترها و پرونده‌های خود ثبت می‌کند و سند مالکیت می‌دهد،

معادل ابجد

دفترها

690

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری