معنی گستاخی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(~.) (حامص.) دلیری، بی پروایی.
فرهنگ عمید
بیپروایی، جسارت،
بیشرمی، وقاحت،
* گستاخی کردن: (مصدر لازم)
بیپروایی کردن، جسارت کردن،
پررویی کردن،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیباکی، بیپروایی، بیحیایی، بیشرمی، پررویی، جراءت، جسارت، شوخی، وقاحت
فارسی به انگلیسی
Abruptness, Audacity, Brass, Effrontery, Familiarity, Forwardness, Gall, Gruffness, Immodesty, Impertinence, Impoliteness, Impudence, Incivility, Insolence, Liberty, Rudeness, Sauciness, Temerity
فارسی به عربی
بذایه، برونز، تامین، تکبر، جراه، صفراء، صلافه، فرضیه، کبریاء، وقاحه
فرهنگ فارسی هوشیار
جسارت بی پروایی: هر چه آید برتو از ظلمات و غم آن زبی باکی و گستاخی است هم. (مثنوی)، وقاحت پررویی.
فارسی به آلمانی
Anmaßung (f), Arroganz (f), Hochmut (m)
واژه پیشنهادی
خیره رویی
معادل ابجد
1091