معنی گریت بیر

حل جدول

گریت بیر

دریاچه ای در کانادا


گریت بیر، اتاباسکا

دریاچه ای در کانادا


گریت بیر ، اتاباسکا

دریاچه ای در کانادا


بیر

بیر اتیوپی (به انگلیسی: Ethiopian birr) با کد ایزوی ETB، یکای پول رایج در کشور اتیوپی است. مسئولیت کنترل این یکای پول برعهدهٔ بانک ملی اتیوپی قرار دارد.

لغت نامه دهخدا

گریت

گریت. [گ ِ] (اِخ) نام یکی از دهستان های بخش پایی شهرستان خرم آباد. این دهستان در شمال باختری بخش واقع و محدود است از شمال به کوه کیان و دهستان سگوند بخش زاغه، از جنوب به دهستان سرگانه، از خاور به کوه های خورشیدوند و دهستان کازه، از خاور به بخش ویسیان. موقعیت طبیعی آن کوهستانی است. هوای آن دهستان قسمتی گرمسیر و قسمتی معتدل و مالاریائی است. آب آنجا از چشمه ٔ کول وی و چشمه ٔ عیسی و چشمه چنار وسراب جلدان و چشمه های مختلف دیگر تأمین میشود. مرتفعترین قلل کوه عبارتند از کوه کوفل، کوه شبان کش، کوه چال جرچی، یاس کوه و کوه دیراب. این ده از 11 آبادی تشکیل گردیده. جمعیت آن در حدود 1500 تن و قراء مهم آن عبارتند از چشمه عیسی و پری مرده. ساکنین آن از طوایف پاپی هستند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).


بیر

بیر. (اِخ) آبی است در دیار طی. (از معجم البلدان). و بیر بدون الف و لام تعریف، شهری است استوار از نواحی شهرزور. (از معجم البلدان).

بیر. (اِخ) از بیت ذیل برمی آید که نام دریائی است عنبرخیز (؟). (یادداشت مؤلف):
رسد دو نسیم از لب مدح خوانش
بدریای بیر و بیابان فامر.
قادری (از حاشیه ٔ لغت فرس اسدی نخجوانی).
و رجوع به فامر شود.

بیر. (اِ) جامه ٔ خواب را گویند مانند نهالی و توشک و آنچه گستردنی باشد بجهت خوابیدن خصوصاً. (برهان). جامه ٔ خواب را گویند مانند نهالی و تشک و غیره و بیری بمعنی گستردنی بود. (فرهنگ جهانگیری). جامه ٔ خواب مانند لحاف و نهالی و غیره بیری مانند گستردنی. (رشیدی). جامه ٔ خواب است مانند نهالی و تشک و آنچه گستردنی باشد. (انجمن آرا) (آنندراج). جامه ٔ خواب مانند نهالی و توشک و آنچه گستردنی باشد جهت خوابیدن. (ناظم الاطباء):
گر کسی در بیر زلفین تو را بیند بخواب
پرعبیر و عنبرش گردد گه تعبیر بیر.
قطران.
|| جامه ٔ خوشنما. (ناظم الاطباء). || صاعقه. (برهان) (جهانگیری) (فرهنگ اسدی). رعد و برق و صاعقه. (ناظم الاطباء). برق. (لغت محلی شوشتر). رشیدی گوید به معنی صاعقه تیر است به تای قرشت لکن در فرهنگ (یعنی جهانگیری) هر دو جا ذکر کرده. (فرهنگ رشیدی). بمعنی صاعقه نوشته اند و این بیت دقیقی را شاهد آورده:
تو آن ابری که ناساید شب و روز
ز باریدن چنان چون از کمان تیر
نباری بر کف زرخواه جز زر
چنان چون بر سر بدخواه جز بیر.
دقیقی (از صحاح الفرس) (از حاشیه ٔ لغت فرس اسدی نخجوانی).
|| طوفان. (برهان) (ناظم الاطباء). || حفظ و از برکردن. (برهان). بمعنی «بر» و آنرا «زبر» نیز گویند. (جهانگیری). بمعنی یاد «از بیر» است نه «بیر» تنها اما حق آن است که «بیر» و «ویر» بمعنی حفظ و حافظه می آید فرهنگ رشیدی بمعنی بر، یعنی حفظ، آورده و آن «ازبر» است نه «بر» تنها. (انجمن آرا) (آنندراج). حفظ. بر. یاد. (ناظم الاطباء).
- از بیر، از بر. (یادداشت مؤلف):
از پی رسم در آموختن نامه، کنند
نامه ٔ خواجه بزرگان دبیران از بیر.
فرخی.
مرا گوئی که رزم و بزم او را
بکن تفسیر و شرح ار داری از بیر.
لامعی.
|| بهندی بمعنی برادر و پهلوان و شجاع باشد. (برهان) (از ناظم الاطباء). || بترکی یک را گویند که عدد اول باشد. (برهان) (از ناظم الاطباء). || (ع اِ) در عربی چاه راگویند. (برهان). بئر. رجوع به بئر شود.

بیر. (اِخ) دهی است از دهستان بخش خفر در شهرستان جهرم و دارای 195 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7). و نیز رجوع به فارسنامه ٔ ناصری شود.

بیر. [ب َ ی ِ] (اِخ) آدولف... فون. شیمیدان آلمانی (1835- 1917م) بسبب کارهائی که در ترکیبات معطره و رنگهای آلی انجام داد. جایزه ٔ نوبل (1905 م.) را برد. ساختمان مولکولی نیل، سرولین، و ائوزین را کشف کرد. (دایره المعارف فارسی).


بیر بیکار

بیر بیکار. (ص مرکب، ق مرکب) (از: بیر (ظاهراً ترکی) + بیکار) سخت بیکار. (یادداشت مؤلف).

فرهنگ فارسی هوشیار

گریت

انگلیسی لهیدگی انگلیسی در شتماسه، سنباده ی زبر ‎0، شاه تیر

فرهنگ معین

بیر

[ع. بئر] (اِ.) چاه.

فرهنگ عمید

بیر

بستر، رختخواب،

ویر۱
* ازبیر: [قدیمی] = ازبر

معادل ابجد

گریت بیر

842

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری