معنی گاوبندی
لغت نامه دهخدا
گاوبندی. [ب َ] (اِخ) مرکز بلوک فومستان در ناحیه ٔ عباسی و جنوب لارستان که همان قصبه ٔ فومستان باشد. (فارسنامه ٔ ناصری ج 2 ص 290). و رجوع به فومستان شود.
گاوبندی. [ب َ] (حامص مرکب) حقی که در بعض املاک دیگران دارند، که بموجب آن توانند به نفع خود مقداری از اراضی آن را همه ساله زراعت کنند و بهره بردارند. زرع در دهی که مالک او دیگری است با اجازه ٔ صاحب ده. عمل آنکه مجاز است در قسمتی از ملک دیگری با ادای حقی زراعت کند و بهره بردارد. || با کسی گاوبندی داشتن، در منافعی نامشروع با هم شریک بودن. با کسی گاوبندی کردن. با او در عملی شریک شدن.
فارسی به انگلیسی
Connivance
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) گاوبندی کردن باکسی. گاو بندی داشتن.
گاوبندی
در منافعی نا مشروع با هم شریک بودن
گاوبندی داشتن
(مصدر) گاوبندی داشتن با کسی. در منافع نامشروع با وی شریک بودن
حل جدول
تبانی
همدستی و تبانی دو نفر برای کلاه گذاشتن طرف مقابل
گاوبندی، باندبازی
زد و بند
گاوبندی ، باندبازی
زد و بند
تبانی و گاوبندی
بندوبست
گاوبندی ، زد و بند
تبانی
گاوبندی، زد و بند
تبانی
گاوبندی و سازش توطیه آمیز
تبانی
فرهنگ معین
(~. کَ دَ) (مص ل.) بند و بست کردن، موافقت میان دو یا چند نفر برای انجام عملی (معمولاً ناروا)، زد و بند.
واژه پیشنهادی
ساخت و پاخت کردن
معادل ابجد
93