معنی روبند
لغت نامه دهخدا
روبند. [ب َ] (اِ مرکب) نقاب. (برهان قاطع) (آنندراج). پارچه ای که زنان در بیرون خانه بر رواندازند. (فرهنگ نظام). پارچه ٔ سفیدی مربعمستطیل که میان آن را از یک طرف مشبک کرده اند و زنان جهت رو گرفتن آن را بر روی بندند به نحوی که قطعه ٔ مشبک محاذی چشمها واقع شود تا مانع از دیدن نگردد. (از ناظم الاطباء). چیزی که زنان بر رو اندازند و نقاب نیز گویند و بزبان بغداد [کذا] پیچه خوانند و آن چیزی [است] که از موی دم اسبان بافند و زنان بر رو کشند. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی). و صاحب قاموس کتاب مقدس آرد: پوششی بود که زنان مصری آن را برای حفظ صورت خوداستعمال میکردند و دور نیست که همان روبندی باشد که اکنون در مشرق معمول است - انتهی. پارچه ٔ سپید و درازی که زنان در مقابل روی می انداختند و محاذی چشمان چشمه های ریزی داشت که بوسیله ٔ آنها میدیدند. (یادداشت مؤلف). روبنده. روی بند. برقع. شب پوش:
رفت جوحی چادر و روبند ساخت
در میان آن نهان شد ناشناخت.
مولوی.
دل زمعجر روبند گوش داشت دانستم
چشم بند زردوزی می برد به پیشانی.
نظام قاری (دیوان البسه ص 114).
و رجوع به روبنده و روی بند شود.
روبند کردن
روبند کردن. [ب َ ک َ دَ] (مص مرکب) روبند کردن کسی را؛ به رودربایستی به کاری وادار کردن. (یادداشت مؤلف).
روبند شدن
روبند شدن. [ب َ ش ُ دَ] (مص مرکب) در تداول عوام، مأخوذ به حیا شدن. در رقابت یا رودربایستی وادار به انجام دادن کاری یا بیان گفتاری گردیدن.
روبند عمرشاه
روبند عمرشاه. [ب َ دِ ع ُ م َ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند، واقع در 26هزارگزی جنوب غربی بیرجند. کوهستانی است و آب و هوایی معتدل دارد. آب آن از رودخانه تأمین میشود. محصول این ده غلات و میوه، و دارای 30 تن سکنه، و شغل مردم زراعت و کرباس بافی است. راه مالرو دارد. بند عمرشاه در شمال این ده واقع است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
حل جدول
فارسی به عربی
قناع
واژه پیشنهادی
برقع
فرهنگ معین
(بَ) (اِمر.) پارچه ای که زنان به وسیله آن صورت خود را پوشانند.
فرهنگ عمید
روبنده
مترادف و متضاد زبان فارسی
برقع، غشا، ماسک، نقاب
فارسی به انگلیسی
Domino, Hood, Mask, Visor
فرهنگ فارسی هوشیار
فارسی به آلمانی
Maske (f), Maskieren
معادل ابجد
262