معنی گاه

گاه
معادل ابجد

گاه در معادل ابجد

گاه
  • 26
حل جدول

گاه در حل جدول

  • زمان و وقت، پسوند زمان
مترادف و متضاد زبان فارسی

گاه در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • فصل، موسم، وقت، زود، تخت، سریر، کرسی، جا، مقام، مکان، آواز، آهنگ. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

گاه در فرهنگ معین

  • آهنگ، آواز. 2- (پس. ) به صورت پسوند در نام های آهنگ های موسیقی به کار رود: سه گاه، چهارگاه. [خوانش: [په. ] (اِ. )]. توضیح بیشتر ...
  • (پس. ) علامت اسم زمان که در آخر کلمه درمی آید مانند شامگاه صبح گاه، و علامت اسم مکان نیز می باشد مانند دانشگاه، آرامگاه، (اِ. ) زمان، وقت، عصر، دوره. [خوانش: [په. ] (اِ. )]. توضیح بیشتر ...
  • تخت شاهی، سریر، مسند، جا، مکان، بوته زرگران. [خوانش: [په. ] (اِ. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

گاه در لغت نامه دهخدا

  • گاه. (اِ) سریر. تخت آراسته ٔ پادشاهان را. (صحاح الفرس). تخت پادشاهان. (جهانگیری) کرسی. (مهذب الاسماء). اورنگ. صندلی. عرش:
    بهرام آنگهی که بخشم افتی
    بر گاه اورمزد درافشانی.
    دقیقی.
    ز گنجه چون بسعادت نهاد روی براه
    فلک سپرد بدو گنج و ملک و افسر و گاه.
    رودکی (سعیدنفیسی ص 1297).
    به وقت رفتنش از سیم ساده باشد جای
    به گاه خفتنش از مشک سوده باشد گاه.
    کسایی.
    بدیشان چنین گفت زال دلیر
    که باشد که شاه آید از گاه سیر.
    فردوسی. توضیح بیشتر ...
  • گاه. (پسوند) این مزیدببعضی کلمات ملحق شود و معنی زمان دهد:
    آب انگور خزانی را خوردن گاه است
    که کس امسال نکرده ست مر او را طلبی.
    منوچهری.
    وقت سحرگاه فراشی آمد مرا بخواند برفتم. (تاریخ بیهقی). و هم در شب رسولی نامزد کردند، مردی علوی وجیه از محتشمان سمرقند و پیغامها دادند، چاشتگاه این روز لشکر بتعبیه نشسته بود، رسول بیامد. (تاریخ بیهقی). سحرگاهی استادم مرا بخواند، برفتم و حال بازپرسید. (تاریخ بیهقی). وقت چاشتگاه بونصر مشکان را بخواند. توضیح بیشتر ...
  • گاه. (اِ) عصر. دوره. زمان: و از خلق نخست که را آفرید از گاه آدم تا این زمانه. (ترجمه ٔ طبری بلعمی).
    چنین تا بگاه سکندر رسید
    ز شاهان هر آنکس که آن تخت دید.
    فردوسی.
    باده ای چون گلاب روشن و تلخ
    مانده در خم ز گاه آدم باز.
    فرخی.
    هر شاعری به گاه امیری بزرگ شد
    نشگفت اگر بزرگ شدم من به گاه تو.
    فرخی.
    آیین ملوک عجم از گاه کیخسرو تا بروزگار یزدجرد شهریار که آخر ملوک عجم بود. (نوروزنامه). و از گاه جشن افریدون تا این وقت نهصد و چهل سال گذشته بود. توضیح بیشتر ...
  • گاه. (اِخ) دهی است از دهستان درزآب بخش حومه ٔ وارداک شهرستان مشهد، واقع در 76 هزارگزی شمال باختری مشهد، کنار راه مشهد به انجشش، دره، سردسیر، دارای 603 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت، راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

گاه در فرهنگ عمید

  • وقتی، زمانی، هنگامی،
    بعضی اوقات، گاه‌گاهی،
    (اسم) وقت، زمان، هنگام،
    زمان (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بامگاه، شامگاه، سحرگاه،
    مکان (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بزمگاه، پرستشگاه، رزمگاه، کشتارگاه، لشگرگاه،
    (اسم) [قدیمی] فصل، موسم،
    * گاه‌از‌گاه: [قدیمی] = * گاه‌گاه
    * گاه‌به‌گاه: = * گاه‌گاه
    * گاه‌گاه: بعضی اوقات،
    * گاه‌وبیگاه:
    وقت‌و‌بی‌وقت،
    [قدیمی] همه‌وقت،. توضیح بیشتر ...
  • جا، مکان،
    [قدیمی] تخت پادشاهی: به گیتی بهی بهتر از گاه نیست / بدی بتّر از عمر کوتاه نیست (فردوسی: ۸/۳۷۳)،. توضیح بیشتر ...
  • ظرفی که در آن سیم‌وزر ذوب می‌کردند، بوتۀ زرگری: شهان به‌خدمت او از عوار پاک ‌شوند/ بدان مثال که سیم نبهره اندر گاه (فرخی: ۳۴۳)،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

گاه در فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

گاه در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

گاه در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

گاه در فرهنگ فارسی هوشیار

  • سریر، تخت آراسته پادشاهان را، صندلی، وقت، زمان
فارسی به آلمانی

گاه در فارسی به آلمانی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید