معنی گالی

لغت نامه دهخدا

گالی

گالی. (اِ) قسمی نی (در رامیان). آن را ترجین نیز نامند.

گالی. (اِخ) مردمان گالاثیه در آسیای صغیر که یونانیان آنها را گالاثیان مینامیدند. رجوع به گالاثیان و ایران باستان ص 2079، 2134، 2281، 2360 شود.


گالی بسر

گالی بسر. [ب ِ س َ] (اِ) دسته بسه بامهای پوشالی بزبان گیلی. گالی پوش.


گالی پولی

گالی پولی. [پ ُ] (اِخ) نام شهری است در ایتالیا در کنار خلیج تارانت و سکنه ٔ آن به 12760 تن بالغ می گردد دارای کلیسای عظیم و زیبائی است.

گالی پولی. (اِخ) که به ترکی گلیبولو نامیده میشود شهری در اروپای ترکیه واقع در کنار تنگه ای به همین نام که بخشی از داردانل محسوب میشود دارای 12000 سکنه.


گالی مافره

گالی مافره. [رِ] (اِخ) اگوست گرن. متولد در اُرلِئان مقلد بزرگی که در فرانسه در دوره ٔ امپراطوری و رستوراسیون قبول عامه یافت. (1791- 1870 م.).


گالی کش

گالی کش.[ک َ] (اِخ) دهی است از بخش میوه دشت شهرستان گرگان، واقع در 10 هزارگزی جنوب مینودشت. دامنه، معتدل مرطوب مالاریائی، دارای 115 تن سکنه. فارسی و ترکمنی، آب آن از رودخانه ٔ اوغان، محصول آنجا برنج، غلات، ابریشم، توتون، سیگار، لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان بافتن پارچه ٔ ابریشمی و چادرشب، راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).

فارسی به انگلیسی

گالی‌

Gallic, Thatching

گویش مازندرانی

گالی گالی

قطعه قطعه کردن چوب های کلفت


گالی

ساقه های گیاه مردابی که برای پوشش بام به کار رود، خرده کاه...


دریو گالی

خس و خاشاکی که موج دریا به ساحل ریزد


کتل گالی

کنده ای مخصوص و بزرگ جهت گذاشتن در کنار اجاق، برای سوختن...


گالی بویین

بریده شدن، دونیم شدن، شکستن دست یا پا

حل جدول

گالی

ساقه برنج

فرهنگ عمید

گالی

ساقه‌های برنج که از آن کلاه و سبد و چیزهای دیگر می‌بافند،

فرهنگ فارسی هوشیار

گالی

هر فرد ساکن گالاثیا.

معادل ابجد

گالی

61

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری