معنی کهنسال

مترادف و متضاد زبان فارسی

کهنسال

پیر، جاافتاده، زال، سالخورده، سالمند، شیخ، فرتوت، قدیمی، کلان‌سال، مسن، معمر،
(متضاد) جوان، خردسال

فارسی به انگلیسی

کهنسال‌

Aged, Ancient, Antediluvian, Old, Hoary, Senior

فرهنگ فارسی هوشیار

کهنسال

پیر و سالخورده

فرهنگ عمید

کهنسال

سال‌خورده، پیر،

حل جدول

کهنسال

سالمند، پیر، مسن، سالدار

دیرزى

مسن


رشته‌کوهی کهنسال

آپالاش


سالخورده، کهنسال

پیر


سالخورده ، کهنسال

پیر


پیر ، مسن ، کهنسال

سالخورده


ماده شتر کهنسال

نیب


درختی کهنسال در شهمیرزاد

درخت کمان رستم، این درخت با قدمت بیش از سیزده سده (۱۳۰۰ سال) است که در شهر شهمیرزاد از توابع شهرستان مهدیشهر قرار گرفته‌ است


پیر و سالخورده

کهنسال


مسن

کهنسال

انگلیسی به فارسی

worm eaten

کهنسال

معادل ابجد

کهنسال

166

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری